توهم مالی
رضا بختیاری نژاد/ کارشناس اقتصادی
توهم؛ واژهای است که ذهن ما اقتصاد خواندهها را سوی مالیه دولت میبرد و انبوهی از تحلیلها را بر سرمان آوار میکند. توهم مالی برای نخستین بار در کتاب «نظریه توهم مالی» آمیلکر پوویانی در سال ۱۹۰۳ میلادی معرفی شد.
توهم مالی نوعی توهم سیاسی است و زمانی رخ میدهد که منتخبین سیاسی به منظور فریب پرداختکنندگان مالیات؛ سیستم مالی را به گونهای طراحی میکنند که مخارج خدمات دولتی توسط مالیاتدهندگان کمتر برآورد شود، در این حالت شهروندان خواستار افزایش مخارج عمومی میشوند و دولت با استفاده از این فرصت، هزینههای خود را افزایش میدهد که این پدیده موجب گسترش اندازه دولت و کسری بودجه خواهد شد.
بحث پیرامون کسری بودجه و متعلقاتش را به نماینگان مجلس شورای اسلامی واگذار میکنم و میخواهم از کسری دیگری صحبت کنم؛ کسری آگاهی که حاصلی جز توهم ندارد و آن نیز «توهم دانایی» است.
گمان میرود توهم دانایی ورژن جدیدی از سری توهمات روشنفکر مآبانهای است که امکان دارد در سپهر سیاست، اقتصاد، فرهنگ و دیگر حوزههای تخصصی رخ دهد. در روزگاری زندگی میکنیم که فضای مجازی و رسانههای اجتماعی غرور و اعتماد به نفسی در افراد ایجاد کرده و نسلی از شبه خردمندان را به وجود آورده که در تمام زمینهها اظهار نظر میکنیم و خود را دانای کل میپنداریم، بی آن که تخصص چندانی داشته باشیم.
به راستی ما چه کارهایی را فکر میکنیم بلدیم؟ حضور در پیامرسانها و رسانههای اجتماعی چقدر به این توهم دانستن شدت بخشیده؟ زمانی برای بدگویی از روزنامهنگاران آنها را متهم میکردند که به همه چیز نوک میزنند و دریایی به عمق یک وجباند. اکنون در یک جمع دوستانه یا خانوادگی همه افراد با عضویت در گروه یا کانالی مجازی از تمامی اتفاقها با خبر میشویم و مدام وقایع (شاید اخبار جعلی) را بازنشر میکنیم.
از آن مهمتر اینکه تنها ملاک ما برای عضویت؛ خواندن مطالبی در موافقت با گرایشهایمان است، چون دیدن نظرات مخالف ما را آزار میدهد و بلاک کردن را به تأمل و همزیستی مسالمتآمیز ترجیح میدهیم.
درحالی که باید بدانیم مغز ما یک هارد دیسک نیست، بلکه کارش حل مسائل است و بدون اطلاعات صحیح، بازده مغز ما نتیجهای غلط خواهد داشت.
از طرف دیگر، ما صرف دانستن خبر یک اتفاق خود را متخصص در آن حوزه میبینیم. صرف دیدن عکسی خود را در آن صحنه فرض میکنیم و شاید به همین دلیل باشد که به جای کمک کردن، از صحنههای حادثه فیلم میگیریم. گویی میخواهیم با فزونی خبر به قول مولانا جانی فزون داشته و در مرکز توجه دیگران باشیم.
در بستر شبکهها از تواناییها و علایق خویش میگوییم. بازی ما در فضای مجازی با ترشح لذتبخش دوپامین در مغز همراه است؛ لذتی ناشی از لایک خوردن. ما در بستر شبکهها در حلقهای لذتبخش و مملو از نادانی گیر افتادهایم.
ما مغز خویش را در اختیار ماشینهای تولید نادانی گذاشتهایم. ماشینهایی که نهتنها آگاهی ما که فهم مسئولان یک جامعه را نیز کاملاً متاثر از خویش کردهاند. شاید به جای نگرانی برای شیوع انواع ویروسها و آنفولانزاهایی چون کرونا بهتر باشد واکسنی برای مهار توهم دانایی تولید کنیم که درحال ریشه دواندن در بطن جامعهای است که بنابر گزارش مرکز بینالمللی مطالعات؛ سرانه مطالعه نشریات و کتب آن، حدود ۱۲ دقیقه است.
هنوز شالوده و بنیان خردورزی در جامعه ما مستحکم نیست و عزمی جدی برای پی ریزی بنیانهای خردورزی هم در آن وجود ندارد و دانش فاقد ارزش گردیده و به کالایی تبدیل شده که بر سر هر کوی و برزن در جستجوی مشتری است و از در و دیوار این جامعه، کارشناس و متخصص در تمام حوزههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی سبز میشود و با در دست داشتن انواع و اقسام رسانه سعی در القای گفتههای خود دارد، بدون آن که از مبانی و اصول آن آگاهی کافی داشته باشد؛ علیالخصوص در سالهای اخیر که عطش سیری ناپذیر مدرک گرایی کشور را در بحران جدی فرو برده و فرهیختگی و روشنفکری را به ورطه سقوط کشانده است و ما شاهد ظهور نسلی از اندیشمندان و متفکران به وسعت یک اقیانوس و به عمق یک بند انگشت هستیم.
لازمه نگاه عمیق به پدیدههای مختلف و اظهار نظر درمورد هر مسئله تخصصی یا حتی اجتماعی و عمومی، آگاهی از تمام جوانب امر و ریشههای تاریخی آن است؛ لذا بهتر است جامعه مطالعه برای کسب آگاهی را بر اظهار نظر شتابزده و احساسی مقدم بدارد.
مطالعهای ما را به مقصود میرساند که منبع علمی قابل اتکایی داشته باشد و خود را ملزم کنیم که مطالبی که فاقد منبع را بازنشر ندهیم تا موجب غلیان کاذب احساسات خودمان و دیگران نشویم.
فارغ از وجوه اخلاقی و عرفانی این نکات نغز باید از منظری اجتماعی نیز به این سکوت نگاه کرد. سکوتی که اتفاقاً در تاریخ ادبیات ایران نیز نشانههایی دارد. یعنی کمگویی، گزیدهگویی و نیفتادن در پرتگاه همه چیز دانی. البته توهم دانایی این روزها شاید بیش از همیشه تاریخ گریبانگیر انسان شده.
این خاصیت قدرت است که ما را در وادی توهم دانستن میاندازد. اگر حاکمان در سراسر تاریخ از این حس به توهم «مرشد کامل» میرسیدند، اما حالا این قدرت در رسانههای اجتماعی و روابط شبکهای با ما چنان میکند که گویی قطب عالم دانشیم.