دام نقدینگی (Liquidity Trap)
مرتضی ایراندوست / کارشناس ارشد مدیریت صنعتی
وجه نامگذاری دام نقدینگی به تله افتادن مقادیر کلان از نقدینگی نزد مردم و عدم مشارکت این نقدینگی در فرآیند تولید کالا و خدمات است این اصطلاح اولین بار توسط جان مینارد کینز توصیف شد.
دام نقدینگی به وضعیتی گفته میشود که در اثر نرخ بهره بسیار پایین سرمایه گذاران تمایلی به خرید اوراق قرضه نداشته باشند و ترجیح دهند سرمایه خود را به صورت نقدی ذخیره کنند.
در این وضعیت با توجه به انتظار افزایش نرخ بهره، مردم سعی میکنند سرمایه خود را جهت حداقل نمودن زیان ناشی از افزایش نرخ بهره به صورت ذخایر راکد نگه دارند. این وضعیت در شرایط رکورد اقتصادی ایجاد می شود و تزریق پول توسط بانک مرکزی هم هیج بهبودی در شرایط نخواهد داد.
دام نقدینگی یک وضعیت اقتصادی متناقض است. به این صورتکه نرخ بهره بانک مرکزی بسیار پایین است و نرخ پسانداز مردم (مصرفکنندگان) بالاست. در این شرایط سیاستهای پولی کارامدی خود را از دست میدهند.
در زمانی که یک تله نقدینگی اتفاق میافتد، مصرفکنندگان تصمیم میگیرند از اوراق قرضه اجتناب کنند و پول خود را به صورت نقدی نگه دارند، زیرا مردم معتقدند که نرخ بهره به زودی افزایش خواهد یافت و در نتیجه قیمت اوراق کاهش مییابد.
در صورت ایجاد دام نقدینگی سرمایه های افراد در بانکها کاهش یافته و سرمایه خود را به صورت پول نقد نگهداری می نمایند در نتیجه سرمایه گذاران کمتر سرمایه خود را در اقتصاد سرمایه گذاری کرده و کسب و کار استخدام کمتری در جامعه خواهد بود.
از آنجا که قیمت اوراق قرضه رابطهای معکوس با نرخ بهره دارند، بسیاری از مصرفکنندگان تمایل ندارند دارایی را نگه دارند که انتظار میرود قیمت آن کاهش یابد.
در عینحال، تلاشهای بانک مرکزی برای تحریک فعالیتهای اقتصادی با مشکل مواجه میشود، زیرا آنها قادر به کاهش بیشتر نرخ بهره برای تشویق سرمایهگذاران و مصرفکنندگان نیستند.
در حالی که دام نقدینگی تابعی از شرایط اقتصادی است، اما متاثر از مسائل روانشناختی نیز هست. در این حالت مصرفکنندگان به دلیل چشمانداز منفی اقتصادی، به جای انتخاب سرمایهگذاریهای پردرآمد، تصمیم به احتکار وجه نقد میکنند.
البته دام نقدینگی به اوراق قرضه محدود نمیشود و بر سایر بخشهای اقتصاد نیز تأثیر میگذارد، به این دلیلکه مصرفکنندگان کمتر برای خرید محصولات هزینه میکنند و این بدان معناست که کسبوکارها استخدام کمتری خواهند داشت.
به اعتقاد جان هیکس « دام نقدینگی ممکن است بعنوان وضعیتی تعریف شود که در آن سیاستهای پولی متعارف غیر فعال شده باشند. زیرا نرخ بهره در صفر یا نزدیک به صفر است. تزریق پول توسط بانک مرکزی هیچ تاثیری ندارد. زیرا همه افراد پول نقد را نگه داری میکنند»
در توصیف کینز از دام نقدینگی: مردم دیگر به سادگی نمیخواهند اوراق قرضه را نگهداری کنند و به جای آن پولهای نقد را ترجیح میدهند به دلیل این ترجیح، پس از تبدیل اوراق به پول نقد این امر باعث کاهش اتفاقی اما قابل توجه در قیمت اوراق و افزایش بعدی بازدهی آنها میشود با این حال برای مردم مهم نیست که این بازده چقدر بالا باشد یا بانک مرکزی نرخ بهره را چند درصد تعیین کند.
در دام نقدینگی مردم بین اوراق قرضه و وجه نقد بیتفاوت هستند. زیرا نرخ بهره هر دو ابزار مالی با هم برابر هستند. سود نقدی صفر است و بهره اوراق قرضه نزدیک صفر است. از این رو بانک مرکزی دیگر نمیتواند نرخ بهره را تحت تاثیر قرار دهد.
نظریه پولی مدرن استدلال میکند در یک دام نقدینگی، سیاست مالی توسعه انبساطی میتواند با افزایش عرضه پول تأمین شود و وام دولت نیازی نیست. تا زمانی که تورم در یک هدف قابل قبول باقی بماند، دولت می تواند برای تامین هزینه ها پول چاپ کند.
در فرایند دام نقدینگی روشهایی که به افزایش پایه پولی منجر میشوند، منشاء افزایش نقدینگی در اقتصاد خواهند شد. استقراض آشکار و پنهان دولت به صورت مستقیم از بانک مرکزی و یا به صورت غیر مستقیم از شبکه بانکی و نیز هر گونه تسعیر مجدد ارزهای دولت نزد بانک مرکزی، پایه پولی را افزایش داده و موجب رشد بی رویه نقدینگی خواهند شد.
همچنین تحمیل شرایطی به نظام بانکی از جانب بانک مرکزی که بانکها را مجبور سازد از منابع بانک مرکزی برداشت کنند، همین تاثیر را خواهد داشت
. به این ترتیب، اجرای سیاستهایی که به این موارد منجر شوند، چرخه معیوب نقدینگی –تورم را فعال ساخته شرایط تولید و معیشت را همزمان دشوارتر خواهد ساخت.
روش های خروج از دام نقدینگی به سیاستهای اقتصادی و سیاسی دولت ها بستگی دارد. میتوان با افزایش نرخ بهره، متعادل سازی قیمت ها در سطوح جذاب، افزایش مهارت دولت و تنظیم وضعیت و ثبات قیمت کالاها میتوان از دام نقدینگی فرار کرد. راههای متفاوتی برای کمک به اقتصاد برای خروج از دام نقدینگی وجود دارد.
هیچکدام از این روشها ممکن است به تنهایی کارآمد نباشند، اما می توانند به اعتماد مصرفکنندگان کمک کنند تا به جای پسانداز، دوباره شروع به خرج کردن یا سرمایهگذاری کنند.
– افزایش نرخ بهره توسط بانک مرکزی: این شرایط باعث میشود مردم بیشتر پول خود را به جای انکه احتکار کنند سرمایهگذاری کنند، این امر ممکن است کارساز نباشد اما یکی از راهحلهای ممکن است.
– کاهش شدید در سطوح قیمتها: وقتی کاهشی در سطوح قیمتها رخ میدهد، مردم نمیتوانند از خرج کردن پول خودداری کنند. مصرف کنندگان جذب قیمتهای پایین اجناس میشوند و پساندازهای خود را صرف خرید آنها میکنند.
– افزایش هزینههای دولت: زمانی که دولت هزینههای خود را افزایش میدهد، به این معناست که دولت متعهد و مطمئن به رشد اقتصاد ملی است. این تاکتیک همچنین باعث ایجاد اشتغال بیشتر میشود.
دولتها گاهی برای کمک به کنترل نرخهای بهره اقدام به خرید یا فروش اوراق قرضه میکنند اما خرید اوراق قرضه در چنین محیط منفی خیلی کارساز نیست، زیرا مصرفکنندگان تمایل دارند آنچه را که دارند بفروشند. بنابراین، افزایش یا کاهش بازدهی و ترغیب مصرفکنندگان به استفاده از نرخ جدید دشوارتر میشود.
پس از انقلاب کینزی در دهه ۱۹۳۰ و۱۹۴۰ اقتصاددانان مختلف نئوکلاسیک به دنبال به حداقل رساندن اثر شرایط دام نقدینگی بودند.
دان پانتیکین: (Don Patinkin) و لیود متزلر(:Lioyd Metzlar) به وجود اصطلاح اثر پیگو اشاره کردند که در آن سهام، موجودی پول واقعی به نظر میرسد استدلال از عملکرد تقاضا کل برای کالاها میباشد بطوری که پول سهام مستقیماً بر منحنی (پسانداز سرمایهگذاری) در تجزیه و تحلیل IS-LM تأثیر میگذارد بنابراین سیاستهای پولی میتوانند اقتصاد را تحریک کنند حتی اگر دام نقدینگی وجود داشته باشد.
پولیون که مهمترین آنها میلتون فریدمن، آناشوارتز، کارل برونر، الن متلزر و … هر گونه دام نقدینگی صفر یا نزدیک صفر را در کل به شدت محکوم میکردند که به نظر آنها نرخها یعنی بدهی کوتاه مدت یا بلند مدت دولت به بخش خصوصی نظر آنها هر نرخ بهره متفاوت از صفر در امتداد منحنی شرط کافی برای از بین بردن دام نقدینگی را دارند.