درآمدزایی و حفظ ابنیه تاریخی با تغییر کاربری کهنهخانهها؛ اینجا هم فال است و هم تماشا!
بیشک خاطرات خوب خود را در خانه قدیمی و سنتی ایرانی به یاد دارید. باوجود پیشرفت تکنولوژی در سبک زندگی در سالهای اخیر، علاقه و شیوه زندگی امروزه نیز بسیار تغییر کرده است، اما همچنان علاقه به فرهنگ و سبک زندگی گذشته در بسیاری از ما وجود دارد.
خانههای قدیمی و خاطرات جذاب دورهمیها در کنار حوض آب و طعم چای زغالی را نمیتوان بهراحتی فراموش کرد. اما امروزه این خانهها فرسوده شدهاند و نیاز به بازسازی دارند. یکی از راههای حفظ این ساختمانها و استفاده از آنها تغییر کاربری آنها است تا هم محافظت از آنها را بههمراه داشته و هم تبدیل به فضایی برای کسب درآمد باشد.
همانگونه که هتلهای بسیار زیبایی مانند هتل عامریهای کاشان یا هتل کندوان تبریز از دل همین خانههای قدیمی بهوجود آمدهاند. امروزه خانههای قدیمی زیادی در تهران به کافهها و رستورانها تغییر کاربری دادهاند. بدون شک این دست از اماکن میتوانند در جذب گردشگران داخلی و خارجی نیز موفق باشند.
رشت کوچک در مرکز تهران
از مترو انقلاب پیاده میشوم، بهسمت خیابان ۱۲فروردین میروم و از کنار بساط همان دستفروشان همیشگی رد میشوم. با هر قدم کلماتی به گوشم میرسد: «پایاننامه» «مقاله»، «دکترا» و…. در پیادهرو خانهای قدیمی خودنمایی میکند که سر در آن، تابلویی آبیرنگ قرار دارد و روی آن با خطی زیبا نوشته شده: «دل بزن به دریا اینجاست دریا». به ورودی خانه میرسم. ترازویی قدیمی در کنار صندوقدار جلبتوجه میکند. در قدیمی خانه را کمی باز میکنم. موسیقی شمالی پخش میشود و بوی غذاهای شمالی هوش را از سر میبرد.
روبهروی در سماوری زغالی و قدیمی در حال جوشیدن است و دور آن پر است از استکانهای کمرباریک با نعلبکیهای لبه قرمزی که کف آن تصویر لیلی و مجنون دل میبرد. چشمم به سالن میافتد؛ سالنی با کنجهای آینهکاری و دیوارهایی پرشده از قابهایی کوچک که تصویر قهرمان و پهلوانی ملی را در دل دارند. هر دیوار با نقش کلماتی که با خطی نستعلیق نوشته شده، خوانندگان را به صلح و دوستی تشویق میکند و مرام پهلوانی را یادآور میشود.
در سالن میز و نیمکتهای فلزی با تشکهای سبز رنگ میزبان آدمهایی است که برای سر کردن لحظهای خوش اینجا را انتخاب کردهاند. با نگاه به هر سوی این فضا یادی از رشت در ذهنتان زنده میشود؛ از کوزههای سفالی آویزان از سقف گرفته تا ماشین ریسندگی کنج دیوار. آویزهای بوته سیر و پیاز هم جلوه زیبایی به محیط داده است. به سراغ منو رفتم که زیر شیشه هر میز قرار گرفته بود.
نام غذاها و نوشیدنیهای مختلفی در آن دیده میشود؛ از ترشهتره و باقالیقاتوق تا رشته خوشکار اصل و شربت آبغوره، عسل و درار. از بو و برنگ غذاهایی که روی میزها در ظروف لعابی سرو میشود، مشخص است که آشپز خود اهل رشت است. از در ورودی این غذاخوری که حوضی سنتی در کنار آن قرار دارد تا طاقچههایی که روی هر کدام از آنها یادگاری از گذشتهها رخ مینماید، لذت سپری کردن لحظاتی در مکانی قدیمی و خاطرهساز را به شما خواهد داد.
سوغاتی شیرین فرانسه برای ایران
مدتهاست که کافه و کافهنشینی که سوغاتی از کشور فرانسه برای ایران است، بسیاری از ایرانیان را به خود جذب کرده است. کافه «لقانطه» نخستین کافه ایران است که در سال ۱۲۸۵ در دوره مظفرالدینشاه، توسط غلامحسینخان مولایی که از دانشجویان ایرانی در پاریس بود، در خیابان بابهمایون تهران و به سبک کافههای اروپا تاسیس شد. این کافه در زمان مشروطه برای روشنفکران به یک پاتوق تبدیل شد. گوشهگوشه این شهر پر شده از کافههای مدرن و قدیمی پر از نوستالژی که هریک از آنها طرفداران خاص خود را دارند.
کهنهخانهای با کتابهای جذاب
راهی سفر زیرزمینی دیگری میشوم. این بار مقصد حسنآباد است. از مترو که پیاده میشوم، نگاهم به نمایی زیبا و قدیمی میافتد که متاسفانه نیمی از آن با آتشی بیرحم سوخته و خبری از ترمیم زخمهایش نیست. در قابی دیگر، مغازههای پر از کامواهای رنگی دیده میشود و مشتریانی که برای خرید کاموا آمدند تا رج مهربانی برای عزیزانشان ببافند. با عبور از مغازههایی که با هزاران رنگ پوشیده شدهاند، به راسته ابزارفروشان میرسم و کمی بعد، تابلوی خیابان شیخهادی را که میبینم، راه خود را از راسته ابزارفروشان کج میکنم و بهسمت مقصد میروم.
هنگام قدم زدن در خیابان شیخهادی به کوچهای میرسم که ابتدایش خانهای قدیمی قرار دارد؛ خانهای که هرچند بالکن آن در خطر ریزش است، اما با همان تن لاجون و شکننده با وسایل قدیمی تزئین شده است؛ از فانوسی قدیمی تاسازی که به دیوار آویزان شده است. از نگاه کردن به این خانه که سیر میشوم، بهسمت عمارت قدیمی این کوچه میروم با دربهای بلند چوبی. اینجا نخستین کافهکتاب تهران است؛ کهنهخانهای که بنا بر شنیدهها، روزی شاهد یک زندگی عاشقانه از قمرالدوله (دختر مظفرالدینشاه) همراه همسرش مهینالملک مزینانی بوده است.
بهمحض ورود با عکس صاحبخانه روبهرو میشوم که بر دیوار قرار گرفته است. قسمت بیرونی که بهمحض ورود به خانه به شما سلام میکند، کتابخانه و یک اتاق است که نمازخانه این کافهکتاب است. این را عبایی قهوهایرنگ به ما میگوید که در آن آویزان شده و ساعتی قدیمی که تک تک صدای عقربههایش شنیده میشود. ورودی عمارت، پلههایی نسبتا قدیمی دارد که مسیر آدمها را به ۲ بخش تقسیم میکند؛ حیاط عمارت یا کتابخانهای جذاب.
ترجیح دادم بعد از ورود بهسمت حیاط عمارت بروم. از پلههای بلند که نیمی از آن با کاشیهای گلدار پوشیده شده و طاقی کوتاه که باید برای رد شدن از آن سر خود را خم کنم، میگذرم. حیاط با ریسه چراغهای رنگی تزئین شده است. چشمانم به آجربهمنیهای رنگولعابدار میافتد و حوضی فیروزهای که با گلدانهای اطرافش بهخوبی دل میرباید. حیاط درست در مرکز عمارت قدیمی قرار دارد و آن طرف اتاقها با در و پنجرههای چوبی واقع شدهاند. حیاط پر شده از میزهایی که دور آن آدمهای مختلفی نشسته بودند، با قصههای مختلف؛ از خانمی که صبح قبل از آمدن به کافه ماشین همسرش را به سطل آشغال آهنی یک خانه زده بود تا زنومرد میانسالی که از لحظهای که آمدند عکسهایی سلفی گرفتند.
از ذوق چشمانشان معلوم بود که برای نخستینبار است که به این کافه خاطرهانگیز میآیند. بعد از دیدن حیاط به داخل عمارت میروم. پس از ورود با ۵ اتاق روبهرو میشوم که هرکدام به یک محله تشبیه و براساس حس و حال آن محلهها چیده شدهاند. روی دیوار هر اتاق تصاویری از گذشته آن محله وجود دارد. توجهم به میزهای داخل اتاق جلب میشود. هر میز به اسم یکی از بزرگان آن محله روی یک کاشی قابشده، نامگذاری شده است.
بارکدی کنار هر میز قرار دارد که برای خواندن شرحی کوتاه درباره شخصیتی که میز با اسم او نامگذاری شده، کافی است آن را اسکن کنید. اینجا بهجای گفتن شماره میز نام بزرگی گفته میشود؛ مثلا آقا و خانمی در محله بازار روی میز «رضاقلیخانهدایت» نشسته بودند. وارد راهرو اصلی اندرونی میشوم؛ جایی که ۲ اتاقک، هرکدام دارای یک صندوقخانه در انتها و هرکدام دارای ظرفیتی بهاندازه تنها یک میز، بهنام ۲محله فقیرنشین دوران قاجار یعنی «بازار» و «چالمیدان» نامگذاری شدهاند.
به راهرو میروم. کمدی قدیمی در آن قرار دارد که پر از شیشههای عطاری قدیمی است، با نامهایی که محتویات داخل آن را اعلام میکنند. از پلههای پیچدار انتهای راهرو بالا میروم و چشمم به تلویزیونی قدیمی میافتد، در کنجی که پر از وسایل قدیمی است. در قسمت بالایی اندرونی، ۳ اتاقک که شاهنشین هم جزو آنهاست، به نام محلههای «عودلاجان»، «سنگلج» و «ارگ» نامگذاری شدهاند.
کنج دیگری از این عمارت، کتابخانهای قرار دارد که پاتوق بسیاری از پژوهشگران است. آنها میتوانند کتاب خود را در گوشهای از عمارت بخوانند و اگر میلی به یکی از قسمتهای منو داشته باشند، تخفیفی نیز برای آن بگیرند. در حقیقت منو این کافهکتاب، هم شامل خوراکیهای متنوع است و هم کتابهای گوناگون. موضوع قابلتوجه این بود که در حیاط این عمارت بهجای اینکه افراد میانسال را با موی سپید و خاطرات گذشته ببینید، جوانانی را ملاحظه میکردید که انتظار داشتید عصر خود را در یکی از کافههای مدرن با تم تیره بگذرانند و پای میز آن عکسهای «مکش مرگما» بگیرند. گویی همه این زیباییها یکجا جمع شده تا قصه خانه قدیمی محله شیخهادی زنده بماند. برای شناختن بیشتر این عمارت قدیمی پای حرف صاحب جوان این کافهکتاب مینشینم؛ جوانی بازاری که اکنون در مسیر فرهنگ کتابخوانی قدم برداشته است.
از بازار تا کافهکتاب
حیف است داستان این کافهکتاب را از زبان صاحب و موسس آن نشنویم. بهزاد یعقوبی، صاحب کافهکتاب با اشارهای کوتاه به زندگی خود به صمت گفت: از ۱۴سالگی درس را رها کردم و با همان سن کم وارد بازار شدم. البته بعد از مدتی، دوباره تحصیل را شروع کردم. در حقیقت، قصه من از بازار آغاز میشود و علاقه زیادی که به اجناس قدیمی و کنجکاوی که نسبت به بافتهای تاریخی بازار داشتم.
وی بااشاره به سرآغاز این قصه اظهار کرد: در تهران کافهکتاب کم نداریم، اما اینجا در واقع، کافه کتابخانه است و هدف اصلی من آشتی مردم با کتاب است. مدتها بود به احیای یکی از خانههای اوقافی قدیمی و راهاندازی کافهکتاب فکر میکردم. تا اینکه روزی پیشنهاد این خانه در محله قدیمی دولت به من داده شد. دارالخلافه تهران ۶ محله داشت. نکتهای که درباره این خانه نظر من را جلب کرد؛ وجود ۵ اتاق در حیاط پشتی و یک اتاق در قسمت جلو خانه بود؛ درست ۶ اتاق. در نتیجه، این ملک را انتخاب و هر اتاق آن را بهنام یکی از محلههای ششگانه دارالخلافه نامگذاری کردم.
البته در اینباره باید این نکته را هم یادآور شویم که مناطق ۱۱ و ۱۲ در محدوده دارالخلافه تهران قرار دارند. یعقوبی درباره این خانه قدیمی بیان کرد: این خانه، موقوفه مهینالملک، داماد مظفرالدینشاه است و ما آن را با هزینه شخصی از متولی اجاره کردهایم. متولی این ملک، دکتر اسلامی است که کارمند ناسا بوده است. شرط دکتر اسلامی برای اجاره دادن ملک این بود که نه خانه باشد، نه رستوران؛ فقط کسی میتواند آن را اجاره کند که قصد داشته باشد، کار فرهنگی ـ تاریخی انجام دهد. یعقوبی درباره وسایل قدیمی کافه اظهار کرد: تمام وسایل موجود در کافه شخصی است و از دوران کودکی آنها را جمعآوری کردم. برخی نیز جهیزیه مادربزرگم است.
صاحب کافه درباره منوی مخصوص آن بیان کرد: منو را در قالب تقدیرنامه طراحی کردهایم؛ به این معنا که ما از مراجعهکنندهای که این کافه را انتخاب کرده، تقدیر میکنیم. طرح داخلی منو هم طرح وقفنامه است که اشاره به موقوفه بودن این ملک دارد. در گوشهای از منو هم چند خط درباره چگونگی دارالخلافه و پایتخت شدن تهران در زمان آغامحمدخان قاجار نوشتهایم تا مراجعهکننده در همان فرصت کوتاه سفارش دادن هم گذری بر تاریخ داشته باشد. خبرنگار صمت پیشنهاد قرار دادن غذاهای سنتی را در منو میدهد و صاحب کافه در جواب میگوید: در ابتدای راهاندازی این کافه غذاهای سنتی مانند کوفته، دلمه و… را سرو میکردیم، اما مورداستقبال واقع نشد.
متاسفانه مردم علاقه دارند اگر روزی را در بیرون از خانه سپری میکنند، غذایی را میل کنند که در خانه امکان پخت آن نیست. یعقوبی اتاق کتابخانه را قلب تپنده این کافهکتاب دانست و افزود: در این کتابخانه مجموعهای از کتابهای چاپ سنگی وجود دارد که گردآوری آنها سالها طول کشیده است. رمانهای متنوعی که شاید نمونه آنها دیگر یافت نشود. همچنین، کتابهای تاریخی این کتابخانه، کتابهای مرجع است.
علاوه بر این، رمانهای معروف دنیا به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی را در این کتابخانه جمعآوری کردهایم تا اگر یک گردشگر به اینجا آمد، از کافهکتاب ما استفاده کند. وی بااشاره به توجه این کافهکتاب به علاقهمندان مطبوعات گفت: در کتابخانه ما، دوره کامل نخستین روزنامههای ایران از جمله دولت علیه ایران، وقایع اتفاقیه، صوراسرافیل، شرف، مرآتالسفر، تربیت و شرافت موجود است و علاقهمندان میتوانند برای تکمیل تحقیقات خود از آنها استفاده کنند. ما اینجا نهفقط نسخههای افست، بلکه نسخههای اصل این روزنامههای قدیمی را هم گردآوری کردهایم که جذابیت زیادی برای علاقهمندان به این حوزه دارد.
سخن پایانی
چند سالی است که با تغییر کاربری خانهّهای قدیمی شهر و راهاندازی اقامتگاه، کافه و رستوران، جان تازهای در کالبد این اماکن قدیمی دمیده شده است.راهاندازی کافه، راهکاری است که میتواند کهنهخانههای تهران را زنده نگه دارد و نسل جدید را با فرهنگ گذشته آشنا کند. شاید بد نباشد مسئولان خانههای قدیمی تهران را با اجارهای اندک به دوستداران کافه بدهند تا از این رهگذر، هم جان این خانههای قدیمی حفظ شود و هم امکانی مطلوب برای گذران دوره فراغت افراد جامعه فراهم آید.
منبع: صمت