دستهای نامرئی زورمدار
دکتر فرشاد مؤمنی
در اندیشه توسعه میگویند فساد رادیکالترین شیوه تعرض به حقوق مالکیت مردم است و تا زمانی که یک حکومت تکلیف خود را با فساد بهصورت یک برنامه اندیشیده و مبتنی بر پیشگیری فساد حلوفصل نکرده باشد آن جامعه روی خوش نخواهد دید.
فرض کنید الآن شاهد این هستیم که دهها مسئله کوچک و بزرگ نسبت به مواجهه خردورزانه مبتنی بر برنامه و با محوریت پیشگیری اولویت پیدا میکند.
خب این معنایش این است که پس نظام تصمیمگیریهای کشور قادر به اولویتسنجی درست نیست، مسائل کماهمیت را مهم میشمارد و مسائل بسیار مهم را به حاشیه میراند. در تمام دنیا در طول تاریخ اندیشه توسعه گفته میشود وقتی شما با مسئله فساد برخورد انفعالی میکنید همه کارکردهای سوء فساد افزایش پیدا میکند، ضمن آنکه آن شیوه مبارزه منفعلانه با فساد برای حکومت مشروعیت هم ایجاد نمیکند.
غرض اینکه در اینجا دو نکته حیاتی وجود دارد: یکی اینکه تا زمانی که فکری برای مبارزه پیشگیرانه با فساد نشده است ما باید پیامدهای خطرناکی چون وابستگی ذلتآور به دنیای خارج، مشروعیتسوزی در میان مردم، نابرابریهای ناموجه و سلطه غیرمولدها بر اقتصاد ملی را به جان بخریم؛ بنابراین یک وجه این بحث این است که از نظر داناییهای سطح توسعه، اهمیت این مسئله را درک بکنیم.
در تعیین شیوه مواجهه در دانش توسعه گفته میشود اگر حکومتی خودش سالم باشد و توسعهخواه و به فکر مردمش باشد، مافیاها هرچقدر هم قدرتمند باشند قادر نیستند جلوی حکومت بایستند. گرچه این یک مبارزه سخت و جانفرساست، اما اینطور نیست ما فکر کنیم هیچ کاری نمیشود کرد و مقامات کشور هم هیچ کاری از دستشان برنمیآید، اینها نسبتی با هم ندارد.
تجربههای پرشماری را چه در قرن بیستم و چه حتی در قرن نوزدهم شاهد هستیم که مافیاهای قدرتمندی وجود داشتند و حکمرانی میکردند ولی وقتی یک حاکم بااراده پیدا میشد به اعتبار اینکه مواجهه خردورزانه با این مسئله در تسخیر علم قرار دارد اینها به روش علمی برخورد و مسئله را حل میکردند.
حکومتی که تحت تأثیر اراده فاسدها و مفتخورها باشد ناگزیر باید تحتالحمایه خارجیها شود؛ چراکه مردم چنین حکومتی را در طول تاریخ نخواستهاند. دلیل هم این است که در چارچوب مناسبات تحت فساد بزرگترین بازنده مردم و آینده کشور است.
یک وجه این است که در این زمینه حکومتگران را کمک کنیم و در وجه بسیار مهم دیگر بیایم این تجربههای تاریخی را زیر ذرهبین بگذاریم. بزرگترین هنر علم این است که ما را سراغ متغیرهای تعیینکننده میبرد. شما الآن یک فهرست بلندبالا از گونههای پرتنوع فساد را مطرح کردید، میخواهم بگویم از دریچه علم اینها معلولاند.
علت کجاست؟ علت را در تحلیلهای سطح توسعه اینطور صورت.بندی مفهومی کردهاند که وقتی میبینید کار کشور جلو نمیرود و فساد و ناکارآمدی بیداد میکند سراغ نهادها بروید.
تجلی نهادها را کجا میبینید؟ یکی در سازههای ذهنی که ترویج میشود و یکی در نظام قاعدهگذاری و یکی هم در نظام پاداشدهی. در این سه مورد میتوانید متمرکز شوید و از دل آن دریای معرفتهای نجاتبخش را بیرون بکشید.
بزرگترین فاجعه از نظر جهتگیریهای سیاستی این است اگر سیاستگذار که ذهنش معطوف به ارز و ریال است و دچار توهم بیماری پولداری و توهم سیاستهای جاهطلبانه است برای اینکه ره صدساله را با ارز و ریال یکشبه طی کند متمایل به سیاستهای شوکدرمانی میشود.
شما کتابهای ممتاز توسعه را نگاه کنید میگویند چرا شوکدرمانی بلای جان کشورهای درحالتوسعه میشود.
پرسش این است چرا شوکدرمانی برای اندیشه توسعه اهمیت دارد؟ برای اینکه جامعهای که دچار شوک میشود موقعیت و جهت را از دست میدهد، یک احساس گسستگی از هویت را تجربه میکند و در حالت بحرانزده تصمیمگیریهای کوتهفکرانه میکند و حکومتی که به جای دورنگری سراغ کوتهنگری برود و بگوید همین امروز را به فردا برسانیم و دم غنیمت است، آن حکومت با انواع بحرانهایی که ایجاد میکند بلای جان خودش خواهد.
منبع: چشمانداز ایران شماره ۱۳۳