قواعد سیاستهای مالی و ترسیم بودجه
عصر اقتصاد: مالیه عمومی در ایران در جریان عملکردهای گذشته با اتکا به درآمدهای نفتی، در حجم و ترکیبی نامتعادل به گونهای تحول یافته که در نهایت، بافت وابستهای به اقتصاد کشور تحمیل کرده است. بودجه دولت با اتکا به درآمد نفت به عنوان تامینکننده بخش عمده مخارج عمومی، از یک سو با ایجاد قدرت خرید اضافی در اقتصاد کشور زمینههای رشد قیمتها و تورم را فراهم کرده و از سوی دیگر، افزایش حجم واردات کشور را به تبع تحولات بخش نفت و در جهت خنثیسازی فشارهای تورمی و تأمین دریافتهای ریالی بودجه دولت در برداشته است.
محمد کردبچه از کارشناسان بودجهریزی در کشور در بخشی از کتاب «بودجه و قاعدهمندی سیاست مالی» که در راستای انتشار یافتههای «طرح جامع مطالعات اقتصاد ایران» به همت موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی چاپ و منتشر شده است، به بررسی قواعد سیاستهای مالی و بودجههای در ایران، تبیین وضع موجود و ارائه پیشنهادهایی برای اصلاحات لازم در این خصوص پرداخته است.
قاعده مالی، محدودیتی طولانی و پایدار را با تعیین حد و مرزهای عددی بر شاخصهای اساسی بودجه برقرار میکند. با برقراری این محدودیتها، مقادیر تعیینشده در دوره زمانی مورد نظر تغییرپذیر نیستند و سقفهای تعیینشده، راهنمایی برای اجرای سیاستهای مالی خواهند بود.
هدف قواعد مالی، اصلاح اختلال انگیزهها و محدودسازی فشارها برای مخارج اضافی به خصوص در سالهای رونق بوده و همزمان تضمینکننده مسئولیتپذیری مالی و تحملپذیری بدهیهاست. با توجه به در مضیقه بودن مالیه عمومی در بسیاری از کشورها و فشارهای بسیار از سوی بازار، به تازگی تلاش کشورها به تقویت قواعد مالی و روابط متقابل اجزای آنها متمرکز شده است. قواعد سیاستهای مالی در این بررسی به این شرح است:
قاعده بدهی دولت: این قاعده به صورت درصدی از تولید ناخالص داخلی بیان میشود. این قاعده از نظر دستیابی به هدف بدهی، میتواند اثربخشی زیادی داشته باشد.
قاعده تراز بودجه: راهکاری عملیاتی مناسبی است که به تحملپذیری بدهیها کمک میکند.
قواعد هزینهای: سقفی که برای کل یا مخارج هزینهای به قیمتهای ثابت یا اسمی تعیین میکند. این سقف به صورت رقم مطلق یا نرخ رشد و در برخی موارد، به صورت نسبتی از تولید ناخالص داخلی در دوره زمانی ۳ تا ۵ سال تعریف میشود.
قواعد درآمدی: سقف یا کفی برای درآمدها تعیین میکند.
قاعده تراز اولیه بدون نفت: آسانترین روش در این زمینه، مرتبطسازی تراز بدون نفت به برآورد محافظهکارانه درآمدهای نفت در یک دوره میانمدت است. بدین منظور، میتوان از تجزیه و تحلیل اطلاعات گذشته و ارتباطهای تجربی بین کسریهای تراز بدون نفت و شاخصهای اقتصادی بهره برد.
قاعده مالی قیمت نفت و تراز ساختاری: این قاعده مبتنی بر قیمت نفت و روند همراه رشد درآمدهای نفت و هدفهای مالی تعدیل شده است و ارتباط بین مخارج و بیثباتی قیمت نفت را قطع میکند.
قاعده تراز جاری: این تراز با خارج کردن سرمایهگذاری دولت از تراز کلی به دست میآید.
قاعده تراز جاری بدون نفت: در این قاعده، مخارج سرمایهای و درآمدهای نفتی هر دو از تراز کلی حذف میشوند.
قاعده تراز داخلی: این تراز از کسر مبادلهها با سایر کشورها از تراز کلی مالی به دست میآید. در این قاعده، درآمدهای نفت و محتوای وارداتی مخارج دولت، به خصوص مخارج سرمایهگذاری حذف میشوند.
راهاندازی و تشکیل صندوقهای تثبیت، پسانداز و تامین مالی: صندوق تثبیت برای کاهش آثار درآمدهای بیثبات برای دولت و اقتصاد است. اهداف این صندوق میتواند شامل افزایش انضباط مالی و شفافیت بیشتر در مصرف درآمد باشد. هدف صندوقهای پسانداز، ذخیره ثروت برای نسلهای آینده است.
قواعد مالی توزیع منابع حاصل از نفت: شامل بهره مالکانه برای تضمین کمترین پرداخت، مالیات بر درآمد همانند سایر شرکتها، مالیات مزیت خاص منبع نفت برای کسب سهم بیشتر ازسودآورترین پروژهها و قاعده سهم بری از تولید است.
قواعد مالی تهیه و تنظیم بودجه: مهمترین قاعده در این زمینه زمانبندی تهیه بودجه است که البته بستگی به ویژگیهای هر کشور دارد. به طور کلی برای کشورهای درحال توسعه توصیه شده است که فرایند بودجه حدود ۹ ماه پیش از پایان مهلت ارائه بودجه به نهاد قانونگذاری آغاز شود.
قواعد مالی تصویب بودجه: اختیارهای قانونی قوه مقننه در تغییر و اصلاح بودجه در کشورهای مختلف متفاوت است. حدود این اختیارها به ۳ دستۀ محدود، نامحدود، و در محدوده تراز بودجه تقسیم میشود. در ایران، برای محدوده زمانی تصویب بودجه در ماده ۲۱۶ آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی تعیین تکلیف شده که بین دستکم ۴۰ و دست بالا ۵۵ روز است، ولی در خصوص میزان تغییرها محدوده خاصی تعیین نشده است.
قواعد سیاستهای مالی درآمدهای مالیاتی: شامل سهم درآمدهای مالیاتی در کل منابع عمومی، سهم درآمدهای مالیاتی در تامین اعتبارهای هزینهای دولت، درآمدهای مالیاتی به قیمتهای ثابت، نسبت درآمدهای مالیاتی به تولید ناخالص داخلی، کشش درآمدهای مالیاتی نسبت به پایه مالیاتی مربوط (مانند تولید ناخالص داخلی و واردات) و معافیتهای مالیاتی میشود.
قواعد مالی منابع حاصل از صادرات نفت: شامل سهم صادرات نفت در منابع عمومی دولت، نحوه توزیع منابع حاصل از صادرات نفت، میزان وابستگی اعتبارهای هزینهای دولت به منابع نفتی و نقش صندوقهای تثبیت، پسانداز و تامین مالی میشوند.
قواعد سیاستهای مالی اعتبارهای هزینهای
از دیدگاه اعتبارها و منابع تامین آن، اعتبارهای هزینهای هنگامی موجه هستند که از محل افزایش درآمدهای مالیاتی دولت ،یعنی بخشی از ارزش افزودۀ مجموعه فعالیتهای تولیدی کشور تامین شود. در این صورت، رشد اعتبارهای هزینهای به مثابه افزایش عرضه خدمات عمومی چون آموزش، بهداشت، درمان، رفاه اجتماعی و سایر امور حاکمیتی تلقی میشود و پرداختهای مالیاتی به منزله قیمتی است که مصرفکنندگان برای خدمات عمومی میپردازند. ولی در گذشته، رشد اعتبارهای هزینهای در رابطه با دریافتهای دولت، نمایشگر وابستگی این اعتبارها به درآمدهای نفت بوده و شکاف بین این اعتبارها و درآمدهای غیرنفتی، فزاینده بوده است که به تعبیری کسری واقعی بودجه عمومی دولت را نشان میدهد و طی این سالها از محل درآمدهای نفت یا ثروت ملّی کشور تامین شده است.
این امر مشکل اساسی را بر ساخت بودجهای کشور تحمیل کرده و موجب شده که ابتدا وابستگی اقتصاد کشور به بازارهای بینالمللی افزایش یابد که البته با هدف استقلال کشور مغایر است و دوم اینکه، مصرف بخش اعظم منابع عمومی به صورت اعتبارهای هزینهای با توجه به حجم قابل توجه بودجه عمومی در تولید ناخالص داخلی، بیانگر انتقال تدریجی منابع سرمایهای کشور از ظرفیتهای بالقوه مولد به سوی هزینههای مصرفی است.
ادامه این روند با توجه به کاهش درآمدهای نفتی در آینده موجب میشود تا ظرفیتهای زیربنایی و تولیدی کافی برای انتقال اقتصاد متکی به نفت به اقتصادی مستقل از نفت ایجاد نشود و تامین منابع جایگزین را برای بودجه دولت با مشکل مواجه سازد. از مهمترین قواعد مالی اعتبارهای هزینهای که در سالهای گذشته نیز مورد تاکید قرار گرفتهاند (قوانین برنامههای چهارم، پنجم و ششم توسعه) عبارت اند از:
- افزایش نسبت درآمدهای مالیاتی به اعتبارهای هزینهای.
- افزایش نسبت اعتبارهای تملک داراییهای سرمایه ای به اعتبارهای هزینه ای.
- تلاش برای قطع اتکای اعتبارهای هزینهای به نفت و تامین آن از محل درآمدهای مالیاتی.
- محدودیت افزایش اعتبارهای هزینهای به چند درصد کمتر از نرخ تورم.
- افزایش نسبت منابع عمومی به استثنای عواید نفت و گاز به اعتبارهای هزینهای.
در این زمینه، صرفهجویی در اعتبارهای هزینهای با تاکید بر تحول اساسی در ساختارها، منطقیسازی اندازه دولت، حذف دستگاههای موازی و هزینههای زاید و افزایش بهرهوری اعتبارهای هزینهای با استقرار نظام بودجهریزی مبتنی بر عملکرد، ضروری به نظر میرسد.
قواعد سیاستهای مالی اعتبارهای تملک داراییهای سرمایههای
در خصوص اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای درگذشته، چند نکته دارای اهمیت است. نخست آنکه سهم عمده این اعتبارها در گذشته صرف ایجاد ظرفیتهای زیربنایی شده و سهم سرمایهگذاریهای تولیدی در اعتبارهای تملک داراییهای سرمایه ای ناچیز بوده است. در واقع در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران، وظیفه ایجاد ظرفیتهای تولیدی به طور عمده بر عهده بخش خصوصی گذاشته شده بود و چون بخش خصوصی به دلیل ماهیت نظام حاکم، بیشتر تمایل به انجام امور واسطهگری داشت، عملکرد آن اغلب در جهت ایجاد صنایع مونتاژ و امور وارداتی شکلگرفته و در سالهای پس از انقلاب نیز فعالیتهای سرمایهگذاری بخش خصوصی در زمینههای مولد با رکود اساسی مواجه شد که بخش دولتی نیز با توجه به تعهدهای مربوط به اجرای طرح های ناتمام گذشته، در جهت تغییر ترکیب اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای گام چندان موثری برنداشت.
مهمترین قواعد مالی اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای به این شرح است:
- افزایش سهم اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای از کل مصارف عمومی دولت؛
- افزایش نسبت اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای به اعتبارهای هزینهای؛
- اولویتبندی اعتبارهای تملک داراییهای سرمایهای برحسب میزان پیشرفت طرحها و زمان به بهره برداری رسیدن آنها؛
- تعیین ضوابط برای گزینش طرحها بر اساس گزارشهای توجیه فنی، اقتصادی، مالی و زیست محیطی؛
- محدودیت شروع طرحهای جدید، مگر در موارد استثنایی با تصویب هیئت وزیران؛
- واگذاری طرحها به بخش خصوصی و اجرای طرح ها با مشارکت بخش خصوصی
قواعد سیاستهای منابع و مصارف عمومی
بر اساس نکتههای مطرح شده، قواعد سیاست های مالی مربوط به منابع و مصارف عمومی دولت در گذشته، عملکرد مناسب و مطلوبی نداشتهاند. دلیل این امر نیز تداوم یا سیر نزولی شاخصهای مالی در سالهای اخیر بوده که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تداوم و تشدید کسری تراز عملیاتی بودجه به عنوان مهمترین شاخص قاعده سیاست مالی که ناشی از رشد کُند درآمدهای مالیاتی و سایر درآمدهای غیرنفتی از یک طرف و عدم ایجاد تحول در مدیریت اعتبارهای هزینهای از طرف دیگر بوده است.
- تداوم وابستگی بودجه دولت به منابع حاصل از صادرات نفت.
- ناکارایی صندوق توسعه ملی در ایفای سه نقش تثبیتکنندگی، پسانداز برای نسلهای آینده و تامین منابع مالی برای سرمایهگذاری.
- کمبود منابع برای تامین اعتبارهای مورد نیاز طرحهای تملک داراییهای سرمایهای.
- افزایش طرحهای نیمهتمام و تعهدهای مربوط، طولانی شدن زمان اجرای طرحها، عدم واگذاری و اشتراکگذاری طرحها.
با توجه به تنوع مشکلات یاد شده، قواعد سیاستی پیشنهادی باید حالت ترکیبی داشته باشند تا کارایی لازم را برای رفع مشکلات مزبور داشته باشد.
در این زمینه یکی از دلایل پایین بودن کوشش مالیاتی در کشور، اتکا به روشهای سنتی مالیاتی، محدود بودن «پایههای مالیاتی» و عدم استفاده از شیوههای نوین و پرظرفیتی چون »مالیات بر ثروت خالص»، «مالیات بر مجموع درَآمد» و «مالیات بر افزایش ارزش سرمایه «است.
«مالیات بر ثروت خالص» بر مبنای ارزش خالص داراییهای مالیاتپذیر مودیان (ارزش داراییها منهای ارزش بدهیهای مربوط) به صورت ناپیوسته (موسوم به مالیات بر سرمایه) یا سالانه گرفته میشود. این مالیات اگر مطلوب طرحریزی شود و تشکیلات مناسبی داشته باشد، مکمل خوبی برای مالیات بر درآمد اشخاص است و عدالت مالیاتی را در سطح بالاتری تحقق می بخشد.
»مالیات بر مجموع درآمد «نیز ابزار مهمی در اجرای سیاستهای توزیع درآمد و کاهش فقر و همچنین، مبارزه با قاچاق و فساد به شمار میرود.
اهمیت «مالیات بر افزایش ارزش سرمایه» از جنبه اقتصادی و همچنینپ برقراری عدالت اجتماعی است. افزایش ارزش سرمایه، توان پرداخت مالیات را افزایش میدهد و اگرچه ممکن است افزایش ارزش سرمایه تشخیص داده نشده، سهم ناچیزی از کل درآمد را تشکیل دهد، ولی به هر حال سهم آن در درآمد گرو ههای درآمدی بالا بیشتر از گروههای کم درآمد است. بنابراین برقراری مالیات بر افزایش ارزش سرمایه، وجهی تصاعدی دارد و در کاهش تمرکز ثروت در دست گروههای خاص در کشورهای در حال توسعه موثر است.
در این خصوص، نظام اداری مالیات جدید به دنبال بهینهسازی گردآوری مالیات همراه با کمینهسازی هزینه اداری و هزینههای خوداظهاری مالیاتدهندگان است.کارآمدترین نظامهای جمعآوری مالیات، آنهایی هستند که بیشتر مالیاتدهندگان، تعهدهای مالیاتی خود را داوطلبانه میپردازند و در نتیجه، متولیان مالیات میتوانند تلاش خود را بر مالیات دهندگانی متمرکز کنند که مالیات نمیپردازند.
تغییر نگاه به نفت و درآمدهای آن، از «منابع تامین بودجه عمومی» به «منابع سرمایههای زاینده اقتصادی» میتواند نویدبخش فصل نوینی در توسعه صنعت نفت کشور باشد؛ چراکه سرانجام بخش نفت و گاز نه فقط به عنوان منابع تامین بودجه عمومی، بلکه به عنوان بخشهای مهم فعالیتهای اقتصادی سودآور در برنامههای توسعه تلقی میشوند که زاینده درآمد، سرمایهگذاری و ایجاد فرصت شغلی است.
در این راستا قواعد سیاستهای مالی اعتبارهای هزینهای نیز باید بر اساس دو محور اساسی تنظیم شود. محور اول، قواعد مربوط به چارچوب بودجههای سالانه که به طور عمده تامین هدف کاهش کسری تراز عملیاتی بودجه را در بر میگیرد و محور دوم، اصلاح ساختار اعتبارهای هزینهای است که هدف اصلی آن افزایش بهرهوری اعتبارها و اقتصادی و برنامهای کردن آن است.
در پایان باید اشاره داشت: تحلیل منابع و مصرف عمومی بودجه ایران نشان میدهد: برای رفع مشکل اصلی ساختار بودجه دولت، یعنی وابستگی به نفت، باید در سه زمینه اقدام کرد:
- انتقال کمترین منابع حاصل از صادرات نفت به بودجه دولت.
- اصلاح نظام درآمدهای مالیاتی از راه گسترش پایههای مالیاتی و حذف معافیتها.
- افزایش بهرهوری اعتبارهای هزینهای با استقرار بودجهریزی مبتنی بر عملکرد و اجرای آن در یک چارچوب میانمدت مخارج دولتی و واگذاری طرحهای تملک داراییهای سرمایهای و اجرای آنها در یک نظام مشارکت بخش عمومی و خصوصی.