کد خبر: 271102152001
اقتصادروزنامه

مشاهیر اقتصاد

بخش پنجم
الفرد مارشال ( Alfred Marshall : 1842 -1924 )
مرتضی ایراندوست/ کارشناس ارشد مدیریت صنعتی

آلفرد مارشال در سال ۱۸۴۲ در منطقه کارگرنشین برموندسی شهر لندن به دنیا آمد. آلفرد با کمک مالی عموی خود، وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه ریاضیات، فلسفه و اقتصاد سیاسی پرداخت.

در ادامه راه، مارشال تصمیم گرفت اقتصاد را به عنوان تخصص اصلی خود انتخاب کند. یکی از مهم‌ترین دلایل این تصمیم، گذر او از محله‌های فقیرنشین در بسیاری از شهر‌ها و مشاهده فلاکت و بدبختی افراد فقیر بود.وی پس از دریافت مدرک خود در علوم اخلاقی از دانشگاه کمبریج به مدت ۹ سال در یکی از کالجهای کمبریج به تدریس پرداخت.

سپس به مدت کوتاهی در برخی از کالج ‌های دانشگاه آکسفورد، مشغول درس دادن شد. وی در سال ۱۸۸۵ به کمبریج بازگشت و برای نخستین بار دانشکده اقتصاد را تاسیس کرد. او یکی از تأثیرگذارترین اقتصاددانان زمان خود بود و رهبری مکتب اقتصاد نئوکلاسیک بریتانیا را بر عهده داشت همچنین مسئول ظهور دانشگاه کمبریج بعنوان مرکز تحقیقات اقتصادی در اوایل قرن بیستم بود. او، پایه‌گذار مکتب کمبریج بود. توجه ویژه این مکتب به افزایش بازده، تئوری شرکت‌ها و اقتصاد رفاه بود. پس از بازنشستگی، رهبری این مکتب به آرتور سسیل پیگو و جان مینارد کینز رسید.

کتاب «اصول علم اقتصاد» وی که در سال ۱۸۹۰ منتشر شد، تا سالیان طولانی از اثرگذارترین کتابهای اقتصادی در انگلستان بود. این کتاب، ایده‌های عرضه و تقاضا و هزینه‌های تولید را مطرح و به جهان ارائه کرد. مارشال یکی از بنیانگذاران مکتب اقتصاد نئوکلاسیک به شمار می‌رود.از طریق کار او، بکار بردن اصول ریاضی در مسائل اقتصادی، اقتصاد بعنوان یک رشته علمی تثبیت شد.وی تلاش کرد رویکرد کلاسیک را که در آن ارزش بر اساس هزینه تولید تعیین می‌شد، با ایده مطلوبیت حاشیه‌ای که هم توسط سلف بریتانیایی وی ویلیام استنلی جوونز و هم توسط مکتب اتریشی توسعه یافته بود، گرد هم آورد.

در بین تمام اقتصاددانان بزرگ آلفرد مارشال یکی از پیچیده ترین آنهاست.آلفرد مارشال زمانیکه وارد محفل اقتصادی جهان شد مکتب کلاسیک از نظر اهمیت اصول نظری به حداقل نفوذ خود رسیده بود. از یک طرف، انتقاد مارکس از سیستم اقتصادی کلاسیک و تجدید نظر وی در نظریه ارزش مبادله ریکاردو و از طرف دیگر چهره تابنده مکتب تاریخی در آلمان به عنوان دو جنبش فکری معارض مکتب کلاسیک تلقی می‌گردید. علم اقتصاد از نظر مارشال عبارت است از « مطالعه انسان در مسیر عادی زندگی.

این علم در واقع آن قسمت از مطالعه جوامع انسانی است که از دیدگاه اجتماعی رفاه مادی بشر را تأمین می کند. مارشال در واقع بنیانگذار تحلیل هندسی در علوم اقتصادی است. وی مدتی در علم فیزیک تخصص پیدا کرد و معلومات نسبتاً کاملی در ریاضیات کسب نمود. او معتقدست فقط در موارد لازم ریاضیات میتواند در تحلیلهای اقتصادی و آن هم در پاورقیها و ضمائم مورد استفاده قرار گیرد. لذا، ریاضیات جانشین روش تحلیلی در علم اقتصاد نیست بلکه وسیله ای است که در حاشیه ی اصول اقتصادی به درک بهتر آنها کمک می کند.

توفیق مارشال در تسلّط بر‌اندیشه‌های اقتصادی زمان، به دو دلیل بوده است: یکی اینکه سیستم بینابینی عرضه کرد که در حقیقت، نیمه راه بین واقعیت و اقتصاد محض است و دیگر اینکه توانست تئوری ریکاردو را با تئوری جدید مارژینالیست تلفیق کند. مارشال هم تکامل‌دهنده نظریه نهایی‌گرایی است و هم می‌توان وی را ‌به‌نوعی بدیل علمی آن مکتب تلقی کرد. البته نگاه او واقع‌بینانه‌تر از نهایی‌گرایان بود. او به امور ملموس می ‌پرداخت و شاید هم به‌همین خاطر به کارکرد بازارهای خاص و منفرد در “تعادل جزئی”، مبادرت می‌نمود. علی رغم والراس که نظریه ی تعادل خود را به صورت عمومی برای سرتاسر جامعه اقتصادی مورد تحلیل قرار می دهد، مارشال نظریه خود را در این زمینه بیشتر با واقعیات تَطبیق داده و معتقدست که حالت« تعادل جزئی» در شرایط ایسنا ( وضع عادی ) بیشتر مصداق عملی دارد. منظور از تعادل جزئی تجزیه و تحلیل مربوط به حرکت یک عامل خاص اقتصادی به سوی تعادل تحت شرایط موجود اقتصادی است.

مارشال تحت تاثیر فضای علمی فیزیک نیوتونی، دنبال علمی جلوه دادن و جهان‌شمول نشان دادن نظریه‌های اقتصادی بود. او در توسعه تعادل ایستا در اقتصاد موثر بود؛ ولی نتوانست الگوی تعادل پویای مورد نظر خود را سامان بخشد. مارشال در صدد بود، مکتب کلاسیک را با نئوکلاسیک آشتی دهد.

تمایز کوتاه‌مدت و بلندمدت، تکامل تعادل جزئی، حساسیت قیمت تقاضا، مازاد تولید‌کننده و مصرف‌کننده، ترسیم تعادل پایدار، تمایز بین صنایع هزینه کاهشی و هزینه افزایشی و قدرت تعادل عرضه و تقاضا در استخراج قیمت، از تلاش‌های او در اقتصاد است. مارشال از جمله صاحب‌نظرانی است، که بین “هزینه نسبی” و “هزینه ثابت”، تفکیک قائل شده و نشان داد که هر کارفرما، برای اتخاذ تصمیم نسبت به افزایش تولید، می‌تواند فقط هزینه‌های اضافی را منظور کند و تولید خود را تا حدّی که قیمت جدید بتواند هزینه نسبی را جبران کند، افزایش دهد.

وی با معرفی مفهوم کشش تقاضا متناسب با قیمت، بر اهمیت عرضه و تقاضا برای تعیین قیمت در بازارها تأکید داشت. مارشال، رابطۀ بین تقاضا برای یک کالا و قیمت آن را از مفهوم مطلوبیت نهایی ـ رضایت اضافی مصرف‌کننده دراثر قدرت خرید یک واحد اضافی ـ استنتاج کرد. مارشال معتقد بود که هرگاه قیمتی که مصرف‌کنندگان مجبور به پرداخت آن هستند از مطلوبیت نهایی حاصل از آن بیشتر باشد، مصرف‌کنندگان افزایش مصرف را متوقف خواهند کرد. از آنجا که مطلوبیت نهایی با افزایش مصرف کاهش می‌یابد، با افزایش قیمت نیز از تقاضا برای محصول کاسته می‌شود.

عرضه و تقاضا مسئله‌ای اســت که سال‌هاست اقتصاددان‌ها از آن یاد می‌کنند. آنها همیشه می‌گویند چطور نســبت عرضــه و تقاضا می‌تواند روی قیمــت کالا و در نهایــت روی بازار و اقتصاد اثر بگــذارد.

در این زمینه آلفرد مارشــال اقتصاددان بریتانیایی نقش پررنگی داشته اســت. هرچند او نخستین کسی نیست که بحث عرضه و تقاضا را در دنیای اقتصاد مطرح کرده اما جزو نخستین کسانی اســت که در نظریه اصول اقتصاد به صورت عمیق در اقتصاد کلان به این مباحث پرداخته است. او سهم بزرگی در نشان دادن تغییرات تقاضا روی قیمت داشته است.

مارشال برای اینکه بحث تطبیق بازار با تغییرات عرضه و تقاضا را به درستی تفهیم کند، سه دوره را معرفی کرد. دوره نخست، دوره بازار است که در حقیقت زمانی است که طول می‌کشــد تا کالاها و سهام در بازار به ثبات برســند. دوره دوم، دوره کوتاهی است که عرضه به واســطه کار و دیگر تولیدات افزایش پیدا می‌کند اما بحث افزایش سرمایه در میان نیست. سومین دوره همان زمانی است که سرمایه افزایش پیدا می‌کند. به این ترتیب در این فضا، پدیده عرضه و تقاضا به شکلی دقیق‌تر خودش را در بــازار نشان می دهد. در نهایت نیز بازار در همین ســه دوره خودش را به ثبات می‌رساند.

اگرچه برخی معتقدند که اصول اقتصادی مارشال شکل توسعه‌یافته و بهبودیافته اصول اقتصادی آدام اسمیت، توماس رابرت مالتوس و جان استوارت میل است اما او در واقع اقتصاد را از تمرکز کلاسیک آن بر اقتصاد بازار خارج و مطالعه رفتار انسانی را جایگزین آن کرد. نقش و تاثیر آلفرد مارشال در سامان دادن به تفکرات اقتصادی را نمی‌توان انکار کرد. او کسی است که استفاده از کارکرد عرضه و تقاضا به عنوان ابزاری برای تعیین قیمت را رایج کرد.

او در طول زندگی‌اش از بحث و جدل دوری می‌کرد، به‌گونه‌ای که رهبران قبلی این حرفه این کار را انجام نداده‌اند، اگرچه رفتار یکنواخت او باعث احترام و حتی احترام بسیاری از اقتصاددانان دیگر شد و خانه‌اش در Balliol Croft در کمبریج مهمانان برجسته‌ کم نداشت. شاگردان او در کمبریج از جمله مینارد کینز و آرتور سیسیل پیگو به چهره‌های برجسته اقتصاد تبدیل شدند. مهمترین میراث او ایجاد یک حرفه معتبر، دانشگاهی و علمی برای اقتصاددانان در آینده بود که لحن این رشته را برای باقیمانده قرن بیستم تعیین کرد.

آلفرد مارشال درحالیکه ۸۲ ساله بود و تاثیر به سزایی در علم و دانش اقتصاد از خود به جای گذاشت در ۱۳ ژوئیه ۱۹۲۴ در خانه‌اش در کمبریج درگذشت. کتابخانه گروه اقتصاد در دانشگاه کمبریج ( کتابخانه اقتصاد مارشال) انجمن اقتصاد در کمبریج (انجمن مارشال) و همچنین گروه اقتصاد دانشگاه بریستول به نام او نامگذاری شده‌اند.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا