راضیه حسینی
جا دارد بیست و هشت میلیونی شدنمان را جشن بگیریم. چندتا بادکنک بفرستیم هوا و شمع ۲۸ را دسته جمعی فوت کنیم. برای مسئولانی که نمیدانیم دقیقاً چقدر بالاتر از خط فقر نشستهاند دست تکان دهیم و بوس هوایی بفرستیم. دلمان میخواست بادکنکهایمان آنقدر بالا بروند که به دست مسئولان برسند، ولی متأسفانه بعد از برخورد با سقف خط فقر، همگی میترکند.
جشن که تمام شود همه میرویم پی کارمان. وسط زندگی روزمره هم گاهی یک چیزی تلپ میخورد زمین. پیشترها کم اتفاق میافتاد، ولی مدتی است هر پنج، شش دقیقه یک بار، صدا را میشونیم. دیگر برایمان عادی شده است. این اتفاق معمولاً خانوادگی رخ میدهد. چند نفری با هم میافتند پایین و برای مدتی گیج و مات به اطراف نگاه میکنند.
برای اینکه زیادی در بهت نمانند، تصمیم گرفتهایم علائم راهنمایی متعددی را در نقاط مختلفی تعبیه کنیم. روی هر کدام جملاتی نوشته شده است مثل: «اینجا زیر خط فقر است.» «ولکام تو زیر خط فقر» «لطفاً حتماً کلاه ایمنی بگذارید» «خطر بارش زیر خط فقریها»
اخبار هواشناسی ما هم معمولاً این جمله را در خود دارد که: «هوای امروز آلوده، ابری، با احتمال بارش زیر خط فقریهاست.» با این شدت بارش، احتمالاً به زودی جشن ۲۹ میلیونی شدنمان را هم خواهیم گرفت و باز هم بادکنکها را به هوا میفرستیم، و باز هم برای مسئولان دست تکان میدهیم. ممکن است به زودی جا برای نفس کشیدن هم پیدا نکنیم، ولی اصلاً نگران نباشید، حتماً کمی مهربان مینشینم تا باز هم بتوانیم پذیرای جمیعت سرازیر شده باشیم.
این پایین همه چیز خوب است و ملالی نیست جز غم دوری از مسئولان عزیز. البته سعی میکنیم این غم را با شنیدن هر روز جملات جذابشان تسکین دهیم.
وقتی میشنویم که از تورم پایین حرف میزنند، دربارهی گشایشهای اقتصادی صحبت میکنند و خیلی به آینده امیدوارند، ما هم کلی ذوق میکنیم و برایشان دست میزنیم. البته معمولاً آرنجمان میرود توی چشم و چال بغلدستیهایمان، ولی فدای سر مسئولان، تا باشد از این یک چشم شدنها.