پتروشیمی هم پیر شد
علیرضا معراجی
از تاسیس اولین پتروشیمی در سال ۱۳۴۲، ۶۰ سال از عمر این صنعت در ایران می گذرد، صنعتی که با فراز و فرودهای زیادی روبرو بوده و هست و همین پستی و بلندی های روزگار هرچند باعث پیری زودرس شد اما به کوهی از تجربه تبدیلش کرد.
پیر کردن آدمها در ذات صنعت پتروشیمی است، مردان صنعت زود پیر می شوند. آنها به مانند ققنوس در آتش خود افروخته شان می سوزند و از خاکستر وجودشان ققنوسی دیگر که همان مهندس جوانی است متولد می شود و او هم بسان نسل مهندسین قبلی، جوانی و میانسالیاش را در پروژه های خاکستری می گذراند و در گرماگرم کوره ها همچون پروانه ای بر گرد شمع می سوزد.
در لابه لای لوله ها و قبض بسط ولوها و هیاهوی کمپرسورها گم می شود. در کشاکش روزگار در حالی که در غیاب او فرزندانش قد کشیده و همسرش همانند او پا به پایش پیر شده است و به خود که می آید، متوجه می شود که چه زود دیر شده است!!!
یاد مرحوم مهندس بیگی می افتم که پس از روزهای سخت پروژه های پتروشیمی، اسیر بی رحمی کرونا شد و غریبانه به سفر رفت و عاشقانه هایش در جان پتروشیمی های اراک، مرجان، جم و الفین ایلام به جای ماند و گاهی دلشان برایش زنگ می زند و دهها مهندس بیگی دیگر.
دلم برای مدیران پتروشیمی می سوزد. آنها فقط کار کردن را بلدند، نه لابی گری سیاسی و … دیوارشان کوتاه است و وظیفه ای جز جان کندن ندارند. در عمق سایت گم می شوند و پس از برگشت متهم اند که چرا گوشی فلان سیاستمدار سیاست زده را برنداشته اند!!!
تعصب سرزمین مادری شان در عمق جانشان موج می زند و بخار غیرتشان روی دیگ بخار یوتیلیتی را کم کرده است. آنها نه از آدمهای بی احساس هزاره سوم بلکه از بویلرها یاد گرفته اند که گرما بخش محفل های سرد باشند.
موسیقی مورد علاقه شان نرمال کار کردن کمپرسورهاست و هر چه فشار و انرژی کمپرسور نرمال باشد حال آنها خوب است و در غیر اینصورت به هم می ریزند…
آری آنها زود پیر می شوند. برای یک رفت و برگشت گاز از سیلندر تا پیستون هزار توی سازمان ها و ادارات را باید طی کنند…. و برای رفع یک مانع باید هزار توی سازمان ها را بپیمایند. اینجا قسمت ساده ماجرا بود. از سایت که بیرون می زند خستگی از سر و رویش می بارد، اما گاه آرامش نیست.
فشارهای غیرصنعتی و برون سازمانی کم از درون سازمان نیست. فشارهایی که حتی راکتور شرکت هم گاهی توان هدایت و اینهمه آثار مخرب را ندارد .
بر مبلمانی که حاصل محصول بنزن پتروشیمی است لم زده است و در ساختمانی که عایق حرارتیاش از بوتان و متانول است.
در اوج منطق مختص به خود بر جان نحیف و دیوار کوتاه پتروشیمی می تازد و دردناکتر اینکه گاهی آنهایی از پشت خنجر می زنند که بر سر سفره پتروشیمی ارتزاق می کنند و آه از نهادش بلند می کنند که دستش چه بی نمک است.
قصه امسال پتروشیمی هم به سر رسید و مردان پتروشیمی بی باکانه و فارغ از نامهربانی ها رو به فردایی بهتر و در پی فتح قله های سربلندی ایران سرافراز مسیر را در اوج عقلانیت و امیدواری می پیمایند.