دکتر حمزه رضایی
نمی دانم این چه رویه ای است که همه از درد حرف می زنند، همه از فشار و بدبختی می نالند، همه از فساد و تورم ضجه می زنند، همه از کارد به استخوان رسیدن مردم داد سخن می دهند، ولی یک نفر پیدا نمی شود که ذره ای از این فجایع و تقصیرات را به گردن بگیرد و برای این دردهای بی درمان نسخه ای بپیچد و راه درمانی را نشان دهد؟
جلسات مجلس است، نمایندگان از گرفتاری و بدبختی و فقر ملت حرف می زنند و گناه را به گردن زمین و زمان و آسمان و چرخ فلک و این جریان و آن جریان می اندازند و در این میان فقط خودشان و دار ودسته شان هستند که از هر جرم و گناهی مبرا هستند.
مناظره است و زمان برنامه ریزی برای آینده و توسعه کشور، باز هم همان آش است و همان کاسه، سخن از درد و بلا و مصیبت و فساد و تورم و ناکارآمدی است، و مقصر هم طبق معمول دشمن است و دست های پنهان و توطئه گرانی که کارشان توطئه هست. و در نهایت باز هم گناهکار همان دسته و گروه و جریانی می شود که در خط و خطوط خودشان نیستند..!!
و آنچه در این میان محلی از اعراب ندارد، اینده نگری است و نقشه راه و توسعه. و این رویه و داستان همچنان ادامه دارد…
نه برنامه ای در کار است و نه راه حلی و نه کورسوی امیدی که بتوان به آن دل بست و امیدوار شد.
سناریویی که در چند دهه اخیر شروع شده و با گذشت این همه سال، هنوز به همان سبک و سیاق ادامه دارد و مطمئن باشید در آینده نیز ادامه خواهد داشت، مگر ان که خدا بخواهد، شق القمری رخ دهد و معجزه ای به وقوع بپیوندد و جای این مردم را مردمانی دیگر از سایر سیارات و کرات آسمانی بگیرند که بیایند و به شکل و شمایل دیگری با وعده های مسئولان برخورد کنند.
در مناظرات انتخاباتی که ملاک اصلی برنامه است و تعیین خط مشی توسعه و رفاه باز هم همان آش است و همان کاسه….
در بوق و کرنا دمیدن اینکه سفره مردم بی رنگ شده است و مردم گرفتارند و همه این گرفتاری ها نتیجه مدیریت ناقص و غلط و غیر علمی است!
اینکه مدیریت غلط بوده و ناکارآمد و غیر علمی و اینکه مردم گرفتارند و سفره آنها بی رنگ را به گمانم همه بدانند الّا حضرت خواجه حافظ شیراز.
بیان این رنجنامه ها و مصیبت نامه هایی که مردم هر لحظه و هر دم آن را با پوست و گوشت خود لمس کرده و می کنند، چه دردی از هزاران درد بی درمان انها را درمان می کند؟
بعد از چهل و چند سال این را دیگر همه می دانیم راهی که در پیش داریم راهی است سنگلاخی و پر مشقت و بیابان رو به روی مان نیز برهوت است و بی اب و علف همراه با سرزنش های خار مغیلان!!!
چه نیازی به سخن گفتن از این بیراهه و بیابان است، زمانی که ما خود پرورده و گرفتار این بیابانیم و درد جانکاه خار مغیلان را بر جسم و جان خود داریم؟
از برنامه بگوئید و از چگونگی برون رفت از این کانون مصیبت و درد و نقشه راهی ترسیم کنید که عاقبت آن کعبه آمالی باشد که ارمغان آن اسایش و آرامش و رفاه مردم باشد و توسعه و پیشرفت کشور. با شعار دادن و خطابه و حلوا حلوا گفتن نه دهانی شیرین می شود و نه مردمی به آرزوی خود رسیده اند و می رسند!