بازگشت طلا، تردید دلار

فواد شیرانی
بازگشت طلای بانکهای مرکزی، نشانهی آغاز عصر تازهای است؛ عصری که در آن ارزش، دیگر نه بر پایه وعدهی سیاستمداران، بلکه بر وزن فلز زرد سنجیده میشود.
در جهان امروز، شاید هیچ شاخصی بهتر از رفتار بانکهای مرکزی نسبت به طلا نتواند روح زمانه را توضیح دهد.
بنا به آمار رسمی موجود، در سال ۲۰۲۵، بانکهای مرکزی جهان بیش از ۸۳۰ تن طلا خریداری کردهاند. رقمی بیسابقه در نیم قرن اخیر و شانزدهمین سال پیاپیِ انباشت.
این عدد، نه صرفاً یک داده اقتصادی، بلکه یک نشانه ژرف است: «بازگشت طلا به عنوان پناهگاه اعتماد در دوران تزلزل دلار». دورانی که در آن، اعتماد به پولهای ملی به پایینترین سطح نیمقرن اخیر رسیده و طلا بار دیگر به جایگاه دیرینهی خود، «معیار بیاعتمادی بشر» بازگشته است.
دلار، ستون نظام مالی جهانی در هشتاد سال گذشته، امروز زیر فشارهای بیسابقهای قرار گرفته است. ایالات متحده در تلاش است تا با بدهی فدرال فراتر از ۳۵ تریلیون دلار و فشارهای سیاسی داخلی، همزمان هم نرخ بهره را کاهش دهد تا از رکود جلوگیری کند و هم تورم را مهار کند تا اعتماد عمومی فرو نپاشد.
اما اقتصاد جهانی از این نوسان دوگانه خسته شده است. شاخص دلار (DXY)در نیمه دوم ۲۰۲۵ نشانههای ضعف را بروز داده و ارزهایی چون یوآن چین، یورو و حتی طلا و بیتکوین در نقش داراییهای جایگزین در حال قدرتگیریاند. کاهش نرخ بهرهی واقعی در آمریکا برای تحریک اقتصاد، در کنار تداوم چاپ پول در قالب برنامههای حمایتی، به معنای فرسایش ارزش ذاتی دلار است.
از سوی دیگر، رقبا آشکارا در حال تنوعبخشی به ذخایر ارزی خود هستند. این حرکت، که با عنوان de-dollarization شناخته میشود، صرفاً تصمیمی اقتصادی نیست؛ بلکه واکنشی ژئوپلیتیکی به سلطهی مالی واشنگتن است.
جهان دیگر نمیخواهد امنیت پولش به امضای سیاستمداران کاخ سفید گره بخورد. به زبان ساده، جهان در حال بازنویسی نقشه پولی خود است و دلار دیگر تنها قطب مرجع نیست، بلکه به یکی از چند محور قدرت مالی بدل میشود.
خرید گسترده طلا توسط بانکهای مرکزی (از چین و هند گرفته تا لهستان و ترکیه) در واقع نوعی «رأی عدم اعتماد» به آینده دلار است. کشورها بهخوبی میدانند که در دنیای چند قطبی آینده، پول ملی هر قدرت سیاسی در معرض ریسکهای ژئوپلیتیکی، تحریم و جنگ ارزی خواهد بود.
طلا، برخلاف دلار، نه سیاست دارد، نه بدهی. نه از انتخابات آمریکا تأثیر میپذیرد، نه از تصمیمات فدرال رزرو و همین بیطرفی ابدی، دوباره آن را به ارز پنهان قرن بیستویکم تبدیل کرده است.
در کنار این، کاهش استخراج جهانی طلا و کاهش سرمایهگذاری در معادن، به معنی کاهش عرضه فیزیکی است. یعنی بازاری که تقاضا در آن ساختاری و عرضه محدود است. ترکیبی که در اقتصاد تنها یک معنا دارد: روند صعودی پایدار. به بیان دیگر، جهان به سمت دورهای میرود که در آن اعتماد، کمیابتر از فلز زرد است.
اما در ایران، ماجرا لایههای پیچیدهتری دارد. ایران در حالی با موج جدیدی از تورم ساختاری و کسری بودجه روبهروست که نرخ دلار آزاد از مرز ۱۰۸ تا ۱۰۹ هزار تومان گذشته است. در نگاه نخست، ثبات نسبی چند هفته اخیر شاید نشانه کنترل بانک مرکزی باشد، اما در عمق بازار، واقعیت دیگری جریان دارد: بازار در انتظار جهش جدید است.
چرا؟ چون چهار نیروی پنهان همزمان در حال فشار بر ارزش ریالاند:
۱. کسری بودجه دولت و استقراض پنهان از بانک مرکزی، که پایه پولی را بهصورت خزنده بالا میبرد.
۲. تورم وارداتی، ناشی از رشد جهانی قیمت کالاها و انرژی.
۳. انتظارات تورمی مردم، که خود به خود به رفتار تبدیل شده است: مردم هر ریالی را در قالب کالا، دلار یا طلا ذخیره میکنند.
۴. خلق پولی که در اثر بی انضباطی برخی بانک ها رخ داده است .
نتیجه این چرخه، همان است که اقتصاددانان آن را «مارپیچ بیاعتمادی پول ملی» مینامند. در چنین شرایطی، هر تلاش برای مهار نرخ ارز صرفاً زمان میخرد، نه ثبات.
در ایران، قیمت طلا نه فقط از قیمت جهانی آن اثر میگیرد، بلکه تابعی از نرخ دلار داخلی نیز هست. یعنی حتی اگر طلا در بازار جهانی ثابت بماند، با رشد نرخ دلار در داخل، قیمت سکه و طلا باز هم افزایش مییابد. افزون بر آن، هزینه ساخت، مالیات بر ارزش افزوده و محدودیت عرضه فیزیکی باعث شده طلای داخلی از مسیر طبیعی بازار جهانی جدا شود. به همین دلیل است که حتی در روزهایی که انس جهانی کاهش دارد، در بازار تهران طلا گرانتر میشود.
سرمایهگذار ایرانی عملاً در دو لایه تورم بازی میکند:
یکی تورم جهانی داراییها، دیگری تورم ریالی ناشی از سیاست پولی داخلی.
چشم انداز تا پایان سال
برای درک چشمانداز تا پایان سال، باید به سه محور اصلی توجه کرد:
الف) سیاست پولی آمریکا و سرنوشت دلار جهانی: اگر فدرال رزرو نرخ بهره را کاهش دهد، دلار جهانی تضعیف و قیمت طلا تقویت میشود. این یعنی پشتوانه روانی برای رشد بیشتر طلای داخلی.
ب) وضعیت بودجه و ذخایر ارزی ایران: در نبود دسترسی گسترده به درآمدهای ارزی، هر شوک تورمی یا سیاسی میتواند دلار را از مسیر کنترل خارج کند. بازار این واقعیت را درک کرده و انتظاراتش را از ۱۱۰ هزار تومان فراتر برده است.
ج) رفتار انتظاری مردم: جامعهای که به وعدهی ثبات اعتماد ندارد، خود به عامل نوسان بدل میشود. مردم دیگر به وعدههای ثبات دل نمیبندند؛ در فضای ذهنی جامعه، «دلار گرانتر میشود» به یک باور جمعی تبدیل شده و این باور، به تنهایی میتواند بازار را هدایت کند. در نهایت، این رفتار جمعی است که مسیر نرخ ارز را تعیین میکند، نه سیاستگذاریهای رسمی.
جهان در حال گذار از یک نظم مالی به نظمی دیگر است. دلار هنوز مسلط است، اما نه بلامنازع. در این نظم تازه، طلا، یوآن و داراییهای دیجیتال نقشهای مکمل ایفا میکنند؛ و کشورهایی که زودتر به این واقعیت تن دهند، برندگان قرن آینده خواهند بود.
اگر قرن بیستم، قرن دلار بود، قرن بیستویکم قرن «پناهگاهها»ست قرن داراییهایی که از سیاست و بدهی مصون ماندهاند: طلا، انرژی، فناوریهای غیرمتمرکز و شاید در آینده، داراییهای دیجیتال با پشتوانه واقعی.
برای ایران، که سالهاست از شبکهی مالی غرب جدا مانده، این تغییر میتواند فرصتی باشد اگر درک درستی از آن شکل بگیرد.
اتصال هوشمندانه به سازوکارهای مالی بریکس و تقویت ذخایر طلا به جای تمرکز صرف بر دلار میتواند گام اول در بازتعریف سیاست ارزی کشور باشد. اما اگر این گذار بدون برنامه و صرفاً با واکنشهای مقطعی پیش برود، ریال در همان تلهای گرفتار میشود که بسیاری از ارزهای آسیبپذیر آمریکای لاتین و آفریقا در آن سقوط کردند:
نوسان بیپایان، بیاعتمادی عمومی و فرار سرمایه. زیرا، اقتصاد ایران با چالشی مضاعف روبهروست:
نه میتواند به دلار تکیه کند، نه جایگزین قابل اعتمادی دارد و تا زمانی که ساختار پولی و مالی کشور اصلاح نشود، هر بار که جهان به سمت بیاعتمادی میلغزد، ریال بیش از همه آسیب خواهد دید.
در یک جمله: جهان دوباره به طلا پناه آورده است، چون از پولها میترسد و ایران بیش از هر زمان دیگر، نیازمند بازتعریف رابطهاش با «اعتماد» است؛ اعتمادی که اگر در سیاست و اقتصاد بازسازی نشود، هیچ عددی بر تابلوی صرافیها ثبات نخواهد داشت.
بازارهای جهانی در حال بازتعریف معنای ارزشاند و طلا، این فلز خاموش، دوباره سخنگوی اعتماد شده است. زیرا در پایان، همانطور که تاریخ بارها ثابت کرده:
وقتی همهچیز بیثبات میشود، بشر به تنها حقیقت درخشانش پناه میبرد — ارزشِ ماندگار.








