کد خبر: 03070047704
اقتصاداقتصاد کلانانرژیدسته‌بندی نشدهروزنامهصفحه یک

لزوم برنامه‌ریزی استراتژیک برای خط لوله صلح               

محمدصادق محبی نظر، دکتری مهندسی برق و کارشناس حوزه انرژی

خط لوله صلح (Peace Pipeline) به منظور صادرات گاز ایران به هند و پاکستان با هدف حضور استراتژیک  انرژی‌گستر جمهوری اسلامی ایران در شبه‌قاره هند، از اواخر دهه ۹۰ میلادی مطرح شد.

 این خط لوله به طول ۲۷۰۰ کیلومتر طراحی شده است که ۱۱۰۰ کیلومتر آن در ایران، ۷۸۰ کیلومتر در پاکستان و ۶۰۰ کیلومتر در هندوستان با هدف صادرات روزانه ۱۵۰ میلیون مترمکعب گاز میدان پارس جنوبی قرار است، احداث ‌شود. عملیات اجرایی در سال ۲۰۰۲ آغاز شد اما به دلیل فشارهای حداکثری آمریکا و برخی متحدان منطقه‌ای، دو کشور هند و پاکستان؛ علیرغم نیازهای شدید به تکمیل و تنوع سبد انرژی، رغبتی به ادامه روند اجرایی نشان ندادند.

آمریکا با هدف کاهش نفوذ ایران، حذف کشور از کوریدور انتقال گاز اوراسیا و فاصله‌گیری از بازار انرژی Indian Subcontinent، ایده ایجاد و احداث خطوط لوله تاپی (TAPI: Turkmenistan-Afghanistan-Pakistan-India pipeline) شرکت یونوکال (Unocal)  را با حمایت عربستان سعودی و با هدف ترانزیت گازی ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند مطرح کرد. میزبانان خط لوله تاپی در سال ۲۰۱۰ موافقتنامه‌ای را مبنی بر عرضه ۱.۲ میلیارد فوت مکعب گاز سالیانه امضا کردند و در دسامبر ۲۰۱۵ روسای جمهور ترکمنستان(قربان قلی محمداف)، و افغانستان(اشرف غنی) و نخست وزیران پاکستان (نواز شریف) و هند (نارندرا مودی) عملیات اجرای خط لوله تاپی آغاز شد.

آمریکا همواره با طرح مسائلی همچون خشونت‌گرایی وتروریسم، اختلافات قومی و مذهبی و سایه حضور داعش در شمال افغانستان؛ با اغراق شرایط ژئوپلیتیکی منطقه، سعی در تعلیق اجرای این خط لوله را هم داشت. القا و تقویت این تفکر که در این مناطق، گفتمان امنیتی نظامی در اولویت بوده و نمی‌توان به فرجام چنین طرح‌هایی امید بست و کشورهای مسیر خط لوله صلح، فاقد حداقل زمینه های همگرایی و گفتمان مشترک هستند.

اختلافات اسلام آباد و دهلی نو در خصوص منطقه کشمیر، اختلافات افغانستان و پاکستان بر سر ایالت خیبر پختون‌خاه و مرز دیورند(Durand line) نیز همواره به عنوان چالش در مسیر انتقال گاز به شبه‌قاره هند مطرح است.

علیرغم همگونی فرهنگی، سیاسی و ایدوئولوژیکی کشورهای میزبان خط لوله صلح، همچنان فقدان مدیریت واحد انرژی در میان مثلث کشورهای ایران، افغانستان و پاکستان، با دسیسه‌های آمریکا و متحدانش باعث شده است خط لوله صلح همانند سایر خطوط لوله خواهر مانند خط لوله گاز قطر به اروپا، خطوط لوله انرژی میادین شرقی سیبری به چین، همچنان بر روی صفحات کاغذی نقشه برجای بماند.

فاز اولیه خط لوله صلح در داخل کشور تا نقطه مرزی آماده شده است و دیپلماسی انرژی باید سنگ بعدی بنای خط لوله صلح را در پاکستان بگذارد تا اسلام‌آباد باید در تکمیل سبد انرژی خود راسخ‌تر از گذشته پیشگام شود. با نگاهی به حضور میدانی قدرتمند و دیپلماسی ارزش‌محور جمهوری اسلامی در کشورهای سوریه و عراق در دهه گذشته و ایجاد تعاملات ساختارمحور در منطقه، تکمیل پازل منطقه، فقط با محوریت ایران امکان پذیر است و خط لوله صلح، علاوه بر انتقال انرژی از ایران به شبه‌قاره، مرزهای استراتژیک ایران در آسیای میانه را به جنوب شرق پیوند می‌زند.

با گسترش روند بیداری اسلامی و تغییرات سیاسی امنیتی منطقه  و مهمتر از همه خروج آمریکا، نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگر موثر در زمینه انتقال انرژی به شبه‌قاره بیش از پیش نمایان است. دیپلماسی قدرتمند انرژی جمهوری اسلامی می‌تواند روند همگرایی کشورهای میزبان خطوط لوله انرژی را کامل کند، هم‌سویی تجارت و اقتصاد انرژی را با همگرایی منطقه‌ای بهبود بخشد و ابعاد سیاسی، دیپلماسی، امنیتی و فرهنگی را در منطقه توسعه دهد.

نظر نگارنده بر این است که بدون حضور موثر ایران در این کریدور، سایر خطوط لوله انتقال انرژی فرجامی نخواهد داشت و متاثر از سایه سیاست‌های مداخله‌جویانه ایالات متحده و سایر متحدان منطقه‌ای، محکوم به تعلیق است. لذا حلقه مفقوده مدیریت ترانزیت انرژی، بهره‌مندی از تدبیر و دیپلماسی میدانی ایران است؛ امری که علاوه بر حفظ و گسترش منافع مشترک، باعث تنوع‌بخشی به سبد صادرات انرژی و انحصار بازار صادرات انرژی می‌شود. نقش استراتژیک و ژئوپلیتیکی ایران، هموارکننده مسیر پر پیچ و تاب خطوط لوله صلح است و در وضعکنونی، خواستگاه بین‌المللی انرژی به این کانون هدایت همگرا می‌شود.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا