کارآفرینی سیاسی، ضرورتی برای تحقق مدیریت مطلوب شهری( بخش نخست)
مریم پاکچهر /پژوهشگر معاونت سیاستگذاری و حکمرانی شهری مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران
خط مشیگذاری به عنوان دشوارترین مسئولیت، قدمتی به بلندای تاریخ زندگی اجتماعی انسان دارد. یعنی از همان ابتدای شکلگیری زندگی اجتماعی، بشر دغدغه اتخاذ تدابیر هوشمندانه را برای تامین مصلحت و خواست عموم و رفع موانع رشد و توسعه جوامع، دنبال کردهاست.
اهمیت خط مشیگذاری به حدی است که قابلیت تغییر سرنوشت و آینده انسانها را دارد و آثار آن میتواند تا چند نسل ادامه پیدا کند؛ آیندهای در مسیر رشد یا انحطاط؛ پس باید با دقت راهاندازی و کارگذاری شود تا با اطلاعات و شواهد دقیق به سپری نیرومند برای حفظ منافع جامعه در برابر نابهسامانیهای داخلی و خارجی تبدیل شود.
اصطلاحی که در حوزه مدیریت و سیاست از آن به عنوان کارآفرینی سیاسی یاد میشود، میتواند حیات تازهای در راهاندازی سیاستها و جلوگیری از زوال سیاستگذاری داشته باشد.
واژه یا اصطلاح کارآفرینی ریشه فرانسوی دارد که نخستین بار در قرن هفدهم به کار گرفته شد. موضوع قابل توجه اینکه همچنان در قرن ۲۱ تعریف واحدی از کارآفرینی وجود ندارد و هر یک از محققان و صاحب نظران از زوایای مختلف به آن پرداختهاند.
برخی آن را فرایند ایجاد تغییر از طریق نوآوری توصیف میکنند و برخی دیگر نیز کارآفرینی را ویژگی اکتسابی شخصیت مدیر و رهبر میدانند که در زمینه هماهنگ کردن و تولید و توزیع اقدامات، فعالیت میکند.
این موضوع در متون مربوط به سیاستگذاری، تحت عنوان مقوله تغییر سیاستی یا کارآفرینی سیاست مطرح شدهاند و به شکل خلاصه، کارآفرینی سیاست به فرآیندهایی اطلاق میشود که در آن از فرصتها و منابع در دسترس برای تغییر یکباره و یا تدریجی سیاستها استفاده میشود. امروزه کمتر تصمیم شهری است که به صورت انفرادی و درون یک سازمان گرفته شود.
پیچیدگی شهرها و مشکلات چندوجهی که با آن روبرو هستند باعث شده تصمیمات در یک شبکه از افراد و نهادها شکل بگیرد. بنابراین کارآفرینی سیاسی میتواند با منبعی از تنوع در زیرسیستمهای سیاستگذاری، رفتار محدود نهادگرایی یا تغییرات نهادی را به چالش بکشد و درک ما را از اینکه چگونه چنین بازیگرانی ممکن است سیاستها و منابع را فعال یا محدود کنند، افزایش دهد.
کارآفرینی سیاسی با پشتوانه نظریههای تغییر سیاست میتواند در کمک به مدیریت شهری در مراحل خاصی از فرایند سیاستگذاری و تدوین برنامههای میان مدت توسعه شهری، عمل کند و مهمترین خاصیت و مزیت آن این است که تصمیمات شهری را هرچه بیشتر از فعالیتی سیاسی به فعالیتی خردگرا سوق دهد.
نقشآفرینی کارآفرینی سیاسی در مرحله ابتدایی سیاستگذاری شهری که شامل مراحل تشخیص، ریشه یابی و ادراک مساله و راهحلیابی است، جایگاه ویژهای دارد. اهمیت این رویکرد در مرحلۀ تعیین دستور کار یا تعیین مسائل دارای اولویت شهری که سیاسیترین بخش فرآیند سیاستگذاری است، با ایجاد حساسیت و جلب توجه سیاستگذاران و مردم همراه است بهطوریکه در ایشان اشتیاق برای حل مساله ایجاد میکند.
بعنوان مثال در ایالات متحده فعالین محیطزیست در تلاش برای کاهش گازهای گلخانهای با مقاومتهای ناشی از نگرانیهای اقتصادی بخش خصوصی و دولتی مواجه بودند. آنها با استفاده از روش شبکهسازی سیاسی و تشکیل ائتلافهای قوی در مقیاس ایالتی و تاکید بر فرصتهای اقتصادی که از توسعه فناوریهای سبز ایجاد میشود، توانستند مسائل مربوط به تغییرات اقلیمی را در دستورکار قانونگذاران ایالتی قرار دهند.
دو کلید موفقیت این تلاش مرهون شناخت صحیح وضعیت موجود، درک دقیق مشکلات و توانایی شبکهسازی است. این دو اقدام میتواند تغییرات عمده بلند مدت در سیاستهای شهری ایجاد کند.
مرحله بعدی که کارآفرین سیاسی امکان نقشآفرینی در فرایند سیاستگذاری دارد، مرحله ارائه راهکار است که با کشف فرصتها و خلق راههای نو، مجموعه راهحلهای ممکن موثر سازگار با فرهنگ و شرایط خاص جامعه را غنی میکند. توسعه محلهمحور که در دهه اخیر از سوی مدیریت شهری تهران مورد توجه قرار گرفته است، از این جنس راهکارهای ممکن موثر با جامعه هدف است.
در این فرایند برای ارتقای کیفیت زندگی مردم محلات با مشارکت همه کنشگران محلی، از ظرفیت ساکنین خود محلات برای تامین خدمات و رسیدن به رفاه بیشتر استفاده میشود. این توسعه دارای سه گام اصلی: شناسایی نیازهای هر محله، تقویت هویت محلات به عنوان خردترین واحد توسعه در شهر و اعمال سیاستهای تبعیض مثبت برای رفع نیازهای محلات کمتر توسعهیافته است.
در واقع کارآفرینی سیاسی نیز در این مرحله با هدف توزیع عادلانه امکانات و خدمات شهری، از شناخت دقیق وضع موجود شروع شده و با شبکهسازی و توسعه درونزا، در دورهای بعضا محدود به نتایج شگرفی دست یافت که مهمترین آن به زعم نگارنده، افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد سیاسی مردم است.
ادامه دارد…