دلار، ریال و باقی ماجرا (طنز)
راضیه حسینی
دبیر انجمن لوازم صوتی و تصویری: «قیمت لوازم خانگی گران نشده، ارزش پول ملی کم شده است.»
پول ملی: «نخیر آقا، ارزش ما کم نشده، دلار بالا رفته. وقتی بعضیها برای به دست آوردنمان مجبورند از صبح خروسخوان تا بوق سگ کار کنند و سرآخر چندتایی از ما گیرشان بیاید، چطور میگویید کمارزشیم؟ آنقدر این دلار بیریخت را زدید توی سر ما که دیگر کسی برایمان تره هم خورد نمیکند. حالا هم دیوار کوتاهتر از ما گیر نیاوردید، همه گرانیها را انداختید گردن بیارزشی ما؟ ای بسوزد پدر بیکسی و تنهایی. وقت حقوق دادن که میشود باارزش و مهم میشویم، و وقت قیمتگذاری اجناس که میرسد با خاک سیاه یکسانمان میکنید. اینطوری که نمیشود، یا حقوقها را ببرید بالا، قد قیمتها، یا قیمتها را بیاورید پایین اندازه حقوقها. اگر هم هیچکدام از دستتان برنمیآید، لااقل کمی بزنید توی سر دلار. واقعاً که اجنبی پرستاید. این خارجی بیریخت را روی سرتان میگذارید و حلواحلوا میکنید. هر وقت هم که میآید کلی از بچههای ما را زیرپایش قربانی میکنید.
دیشب خواب دیدم جایمان با هم عوض شده. باورتان نمیشود، یک ریال شده بود بیست و پنج، شش هزار دلار. کارگرها داشتند توی دلار غلت میزدند. زیرپای همهشان خودروی لوکس خارجی بود. اصلاً دیگر کسی خانهای پایینتر از پنتهاوس نداشت. لوازم خانگی فول و از بهترین برندها، یخچالها پر از گوشت، مرغ، میگو و حتی خاویار درجه یک، و بانکها پر از پسانداز کارمندها بود. ایرانیها ترجیح میدادند برای خرید به خارج از کشور بروند و هرچه میخریدند باز هم کلی پول اضافه میآوردند. شاخص خوشبختی ایران از فنلاند هم بالا زده بود. آنقدر باارزش شده بودیم که قران را هم از ته صندوق درآوردیم و دوباره به واحد پول ملی اضافه کردیم.
جای شما خالی خواب خیلی خوبی بود. آنقدر که دلم نمیخواست بیدار شوم. ولی مثل همه رؤیاها عمرش کوتاه بود و زود تمام شد.»
دلار: «اجازه داد در انتها من هم یک چیز گفت. جناب ریال عزیز، من بالا نرفت، سرجای خودش است. تو با مخ افتاده. لطفاً من را قاتی دعوای خودتان نکرد. مرسی، اه. در ضمن، شتر در خواب بیند پنبهدانه گهی لپلپ خورد گه دانه دانه. چیه فکر کردید فقط اسنودن بلده ضربالمثل فارسی بگه؟»