شان و منزلت باجناق
سرپرست سابق وزارت اقتصاد: باجناق من ناراحت است که چرا به او وام ندادم...
دکتر حمزه رضایی
عارضم به حضور شما که حتی بازگو کردن این نمونه از ناسپاسی نسبت به باجناق هم سخت و جانکاه است…
تصور بفرمائید در یک برهه زمانی ابر و باد و مه و خورشید و فلک جمع می شوند، شانس و اقبال به شما رو ی می آورد و در راس یک وزارتخانه قرار می گیرید، با کلی نفوذ و اختیار خدادادی و برو و بیای آنچنانی و این چنینی و لشکری از ملازمان و مراقبان و بادی گارد و خدم و حشم که پروانه وار بر گرد وجود شما می چرخند.
درست در همین گیر و دار و هیر و ویر اوجگیری سیاسی و تشریفاتی، باجناق نازنین از شما تقاضای کوچکی می کند…
در حالی که تمام امید باجناق به شماست، در عین ناباوری و با کمال جسارت و پررویی، شما دست رد به سینه این بزرگوار می زنید.
خوب چگونه و با چه زبانی می شود این بی ادبی و بی حرمتی، و بی شرمی را توجیه کرد اصلاً چگونه می شود این گستاخی را انجام داد و بعد هم صاف صاف راه رفت و در چشم همان باجناق نگاه کرد.جل الخالق …
اصلاً و ابداً چنین پدیده زشتی در هیچ قاموس و فرهنگی و در هیچ بلاد و سرزمینی، قابل قبول نیست….
قضیه وقتی دردناک تر می شود که بدانیم آن وزارخانه کذایی، که جنتلمن ما در نوک قله ان قرار گرفته است، وزارت اقتصاد است و درخواست باجناق از گل عزیزتر ایشان هم تقاضای وام ناقابل ….
این یکی دیگر با هیچ دلیل و منطق و استدلالی قابل قبول نیست…
دل و جگر ادم خون می شود، وقتی خود را جای آن باجناق می گذارید.
تصور کنید طفلک بیچاره چه زجر و شکنجه ای متحمل شده است و چه خون دلی خورده است ان زمانی که باجناق خود خواه با بی رحمی تقاضای وام او انهم وام ریالی و نه دلاری را رد کرده است…
خداوند متعال هیچ بنده خدایی را خوار و خفیف باجناق های این چنینی نکند
والسلام نامه تمام.