کرونا و شیوهنامههای بهداشتی؛ مراقب «وسواس» و «اضطراب» باشیم
بیش از ۲۰ ماه از ورود و همهگیری ویروس کرونا در کشور میگذرد و در این مدت، آثار متعدد اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی روانی بهجای گذاشته است.
به گزارش ایرناپلاس، از آغاز موجهای نخست، بحثهای زیادی درباره پیامدهای روانشناختی وضعیت نوپدید مطرح شد و بسیاری از متخصصان درباره افزایش مخاطرات روانشناختی از ایجاد یا تشدید اختلالهای روانی مانند افسردگی، اضطراب یا وسواس تا آثار سوء تنهاییها و خانهنشینیهای اجباری هشدار دادند؛ در این رابطه یک موضوع مهم دیگر مغفول ماند و آن آمورش عمومی برای مرزگذاری میان رعایت شیوهنامهها و انواع ترسها با وسواس و اضطراب به معنای دقیق روانپزشکی آن است.
موج ادامهدار هشدار درباره رعایت مسائل بهداشتی از قبیل ضدعفونی و شستن مکرر دستها، احتمال خلط مبحث با وسواس را در پی داشته است و دور از واقعیت نیست که برخی از شهروندان، میزان حساسیت را به حدی بالا برده باشند که به صورتی ناآگاهانه در دام وسواس گرفتار آمده باشند. این وضعیت برای ابتلا به طیف وسیعی از بیماریهای اضطرابی نیز قابل تکرار است؛ از «اضطراب اجتماعی» تا «اضطراب تعمیمیافته» (GAD) و «وحشتزدگی» و… .
نخست باید توجه داشت که در روانپزشکی و متون معتبر این علم، اختلال وسواس اجباری (OCD) و انواع اضطرابها، تعریف مشخصی دارند و براساس محورهای معینی بازشناسی میشوند.
یک رفتار وسواسی باید همراه با مشخصههایی تعریف شده باشد تا عنوان «اختلال» یا بیماری را به خود بگیرد؛ از جمله اینکه افکار یا امیال یا تصاویر ذهنی تکراری و دائمی، همراه با اجبار در انجام باشد و …؛ درباره اختلالهای اضطرابی هم معیارهایی چون ترس یا اضطراب شدید نسبت به یک یا چند موقعیت و نیز سن فرد، میزان بیقراری و … وجود دارد که بهتر است از سوی یک متخصص بررسی شود.
بنابراین باید از هرگونه برچسبگذاری به رفتار خود و اطرافیان به طور جدی اجتناب کرد و تشخیص آن را به متخصصان سپرد. در مرحله بعد، اگر چنانچه واقعا فردی دچار احتلال وسواس اجباری یا نوعی از اضطراب باشد، نیازمند درمانهای دارویی، رواندرمانی یا ترکیبی از آنهاست.
برای پرهیز از افتادن در دام وسواس، توجه به آنچه دقیقا متخصصان بهداشتی درباره میزان یا مصداق شستوشو یا ضدعفونی میگویند، ضروری است. هر رفتاری که فراتر یا به عبارتی، افراطیتر از آنچه متخصصان میگویند باشد، در صورتی باعث ایجاد بیماری وسواس میشود که به طور مرتب تکرار شود و البته با معیارهای ذهنی، خاطراتی و آموختههای قبلی فرد، پیوند برقرار کند.
درباره اضطراب نیز بسط بیش از اندازه واقعی ترس و نگرانی یا تکرار میزان گستردگی یا موارد وقوع آن و نیز اندیشیدن دائمی و غیرسازنده به یک موضوع خاص (مانند ابتلا به کرونا) ممکن است زمینهساز پیدایی بیماری اضطراب شود.
در سببشناسی بروز بیماریهای روانپزشکی، عمدتا به سه عامل ژنتیک، محیط (قبلی و فعلی) زیست فرد و متغیرهای آشکارساز و زمینه ساز تاکید میشود؛ اگر این سه عامل همراه شوند با میزانی از استرس یا یک رویداد ناگوار روانی، یا یک شوک روانی یا حد بالایی از ترس و هراس و … ممکن است موجب زایش بیماری روانشناختی به شکل وسواس، افسردگی، اضطراب، اختلالات خورد و خوراک، اختلالات خواب و … شود.
بنابراین برای حفظ سلامت روانی در دوران کرونا، باید حواسمان باشد که به آنچه متخصصان میگویند دقیقا گوش دهیم و دامنه رعایت را هرگز فراتر از آن نبریم.
این مورد به ویژه درباره کودکان و نوجوانان اهمیتی مضاعف دارد زیرا آنها مستعد دیدن و آموختن رفتارهای بزرگترها هستند و چه بسا رفتار وسواسی، اضطرابی یا افسردهوار والدین را به راحتی تقلید کنند و با تکمیل زنجیره علل و ریشههای دیگر، مبتلا به انواع اختلالها شوند.
در شرایط کنونی، همه مشاهدهها و اظهارنظرهای مسئولان و متخصصان، حکایت از رشد بیماریهای روانپزشکی در کشور دارد که:
_ بخشی از آنها به طور مستقیم مرتبط با اثرات خود بیماری کووید-۱۹ است.
_ بخشی ناشی از ترسها و فشارهای روانی حاصل از آن است.
_ بخشی در ارتباط با تنهاییها و دوریگزینیهای اجباری یا اختیاری است
و البته بخشی محصول شرایط نامساعد اقتصادی است و حدود سه سال و نیم است، که بعد از بازگشت تحریمهای اقتصادی تشدید شده است.
در این اوضاع، لزوم توجه همزمان به یک برنامه ترکیبی به شدت احساس میشود:
۱_ پایش مرتب سلامت روان افراد بر اساس اولویت گروههای سنی و شغلی مهمترین اقدام مورد نیاز است؛ طبیعی است که باید پرستاران، کادر درمان، گروههایی که بیشترین آسیب اقتصادی و اجتماعی را متحمل شدهاند باید در اولویت نخست باشند.
۲_ کودکان و دانشآموزانی که ماههاست رنج حضور اجباری در محیطهای محدود خانه را تجربه کردهاند و به طرزی آشکار از میزان نشاط و تفریح آنها کاسته شده است نیز، در اولویت قرار دارند تا بتوان در آیندهای نزدیک از شدت آسیبهای روانی آنها کاست و پیش از تبدیل شدن به یک اختلال روانی پایدار، به آنها سر و سامان داد.
در این زمینه استفاده از ظرفیت بزرگ مشاوران مدارس میتواند یک تحول سازنده ایجاد کند و بخشی از بار مشکلات را از دوش معلمان و خانوادهها بردارد. شاید لازم باشد در یک برنامه آموزشی چندساعته برخی از مشاوران را آموزش داد و آنها را آماده مواجهه سازنده با دانش آموزان کرد.
۳_ تا زمانی که خدمات بهداشت روان مشمول حمایتهای دولتی و بیمهای قرار نگیرند، نمیتوان انتظار داشت در این اوضاع دشوار معیشتی، مردم خودشان به طور مستقیم اقدام کنند؛ بنابراین در حال حاضر تاکید بر استفاده از برنامههای آموزشی و مراقبتی در حوزه بهداشت روان در همه رسانهها میتواند محور بعدی یک برنامه ترکیبی باشد؛ رسانه ملی میتواند بخشی از برنامههای خود را اختصاص به کارشناسانی دهد که تعریف مشخص، علمی و سادهای از اختلالات روانی ارائه دهند و ضمن آگاه کردن خانوادهها، آنها را از افتادن در ۲ دام «غفلت» یا «برچسبزنی»، نجات دهند.
محور برخی برنامهها باید ارجاع خانوادهها به متخصصان روان (در صورت داشتن توان مالی) برای تشخیص، بررسی و درمان بیماریهای احتمالی و یا نوعی غربالگری باشد، بهویژه برای کسانی که بیماری بهگونهای خطرناک زندگی آنها را مختل کرده است.
۴_ همراه با سه مورد یاد شده، لازم است یکبار برای همیشه، قانون بر زمین مانده «سلامت روان» پیگیری و پس از سالها، تصویب و اجرایی شود؛ این قانون البته ضعفهای متعددی دارد که به مرور باید اصلاح شود اما در مرحله اول، باید پس از چند سال، از میز متولیان خارج و به چرخه تصویب و اجرا بازگردد.
به عنوان یک توصیه عمومی به شهروندان کشور، همه ما باید مراقب علائم اولیه ظهور یک اختلال روانی از افسردگی تا وسواس و اضطراب و … باشیم و پیش از تشدید آن، اقدام به درمان آن کنیم؛ مطالعات علمی نشان داده، نزدیک به همه مشکلات روانپزشکی، در صورت شناسایی زودهنگام و آغاز درمان، قابلیت بهبودی یا کنترل بهتری دارند.