راضیه حسینی
یک رسانه خارجی زبان نوشت: بررسیهای یک گزارش نشان میدهد که مردم برای خرید یک پراید باید سه برابر حداقل حقوق سالانه خود را هزینه کنند. این در حالی است که شاید یک دهه قبل، قیمت پراید با حداقل حقوق سالانه برابری میکرد.
البته نباید از نقش مؤثر مسئولان در این میان غافل شویم. اگر آنها نبودند بعید نبود راز پراید خیلی بیش از سه برابر حقوق سالانه میشد. باید قدردان مسئولان باشیم که نگذاشتند یک پراید به چهار، پنج یا حتی شش برابر حقوق برسد!
متأسفانه کاندیدای ریاستجمهوری از راز پراید غافل شدند و نتوانستند روی این قضیه مانور بدهند. مثلاً میتوانستند به مردم عزیز ایران قول دهند که طلاها، گوشتها و سایر اقلام وعدهدادهشده را بار پرایدی که با ربان قرمز تزیین شده میکنند و به درب منازل میفرستند. یا مثلاً میتوانستند بگویند جای یارانه هر ماه، یک قطعه از پراید را تحویل خانوادهها میدهند و به مقدار تعداد خانواده، قطعات هم باارزشتر میشوند. مثلاً برای یک خانوادۀ سهنفره گلگیر سمت شاگرد و برای خانوادۀ بالای شش، هفت نفر، کاپوت جلو داده میشود.
این وعده برای افرادی که دیگر هرگز نمیتوانستند به خرید یک پراید دستدوم حتی فکر هم کنند، بسیار جذاب بود. مردم برای ادامۀ زندگی انگیزه پیدا میکردند. هر ماه منتظر قطعۀ بعدی بودند و بعد از رسیدن، خود را یکقدم به پراید نزدیکتر حس میکردند. با این وعده دیگر پراید رازی برای برملا شدن نداشت.
چهار سال بعد، نامزدهای دیگر برای ریاستجمهوری ظاهر میشدند و وعدهها تغییر میکرد. قطعات روی دست مردم میماند و قولهای جذاب دیگری پدید میآمد. مردم عزیز ایران این بار عزیزتر میشدند و لایق چیزی بیشتر از یک پراید معمولی!
این بار شاید قرار میگذاشتند به هر فرد قسمتی از کرۀ ماه را بدهند، یا شاید مریخ! برای اثبات وعدۀ خود هم کمی از خاک را در دست میگرفتند و نشان میدادند. مردم باز هم خوشحال میشدند و برای ادامه انگیزه پیدا میکردند. کم چیزی نیست.
هر ماه یک وجب از ماه، یا مریخ به نامشان میشد. روی زمین که به چیزی نرسیده بودند و با برملا شدن رازها توسط پرایدها، خانهها، گاوها و گوسفندها دیگر امیدی به رسیدن نداشتند، شاید جایی دیگر میشد به آینده امیدوار باشند.