کد خبر: 060704222322
اقتصادروزنامه

سفری دوباره به دنیای انتخاب‌ها

ولی اله خورسندی؛ دانشجوی اقتصاد پولی دانشگاه شهید بهشتی

سال‌ها بود که از دنیای آکادمیک فاصله گرفته بودم و زندگی کاری و روزمرگی‌هایش مرا از مباحث دقیق و انتزاعی اقتصاد دور کرده بود.

ولی اله خورسندی

اما بازگشت دوباره به فضای دانشگاه و کلاس‌های درس، شبیه یک سفر تازه بود؛ سفری به دنیای انتخاب‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و معادلاتی که پشت هر حرکت ساده در زندگی روزمره ما پنهان شده است. انتخاب مصرف‌کننده، به ظاهر موضوعی ساده و بدیهی، در حقیقت یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم در اقتصاد خرد است که با زبانی دقیق و ریاضی تلاش می‌کند توضیح دهد چرا افراد میان کالاها و خدمات مختلف چنین و چنان رفتار می‌کنند.

برای من، این بازگشت تنها یک تجربه تحصیلی نبود، بلکه تلاشی بود برای فهم دوباره پیوند میان نظریه و واقعیت؛ میان آنچه در کتاب‌ها می‌خوانیم و آنچه در بازارها و زندگی واقعی مردم ایران جاری است.

نظریه انتخاب مصرف‌کننده بر شانه‌های چند مفهوم کلیدی استوار است: ترجیحات، مطلوبیت، قید بودجه و انتخاب بهینه. هر فردی مجموعه‌ای از ترجیحات دارد؛ برخی کالاها را بیشتر دوست دارد و برخی دیگر را کمتر. اقتصاددان‌ها برای ساده‌سازی این موضوع، ترجیحات را به شکل مجموعه‌ای از منحنی‌های بی‌تفاوتی نمایش می‌دهند که نشان می‌دهد فرد میان ترکیب‌های مختلف کالاها چگونه بی‌تفاوت است. اما واقعیت این است که هیچ‌کس نمی‌تواند تمام ترجیحات اش را دقیقاً به زبان ریاضی بیان کند.

اقتصاددان با این ابزار تنها تصویری شسته‌رفته و قابل‌مدیریت از پیچیدگی‌های درونی انسان ارائه می‌دهد. از سوی دیگر، افراد با محدودیت منابع مواجه‌اند. درآمد محدود و قیمت‌های بازار قیدی می‌سازد که انتخاب‌ها را محدود می‌کند. خط بودجه، مرز میان آن چیزی است که دست‌یافتنی است و آنچه دست‌نیافتنی باقی می‌ماند. ترکیب این دو ـ یعنی ترجیحات فرد و قید بودجه ـ ما را به نقطه‌ای می‌رساند که بهینه نامیده می‌شود: جایی که فرد بهترین استفاده را از منابع محدودش می‌کند و مطلوبیتش را حداکثر می‌سازد.

این چارچوب به ظاهر ساده، در حقیقت یکی از ابزارهای قدرتمند تحلیل در اقتصاد است. از مدل‌سازی تقاضای بازار گرفته تا طراحی سیاست‌های مالیاتی و رفاهی، همه و همه بر این مبنا بنا شده‌اند. اما پرسش مهمی که ذهن مرا در بازگشت دوباره به این مباحث به خود مشغول کرده این بود: آیا این نظریه، با تمام دقت ریاضی و سادگی ظاهری‌اش، می‌تواند انتخاب‌های مصرف‌کننده ایرانی را توضیح دهد؟ یا آنکه شرایط اقتصادی و نهادی ایران به‌قدری متفاوت است که این نظریه بدون بومی‌سازی و اصلاح، تصویری ناقص و حتی گمراه‌کننده از واقعیت ارائه می‌دهد؟

نگاه به اقتصاد ایران نشان می‌دهد که نظریه انتخاب مصرف‌کننده، هرچند چارچوبی ضروری برای فهم رفتار اقتصادی است، اما در عمل با موانع و پیچیدگی‌های فراوانی روبه‌رو می‌شود. نخستین مانع، تورم مزمن و بی‌ثباتی‌های کلان است. در فضایی که قیمت‌ها هر روز تغییر می‌کنند، خط بودجه مصرف‌کننده به‌طور پیوسته جابه‌جا می‌شود. مصرف‌کننده ایرانی نه تنها با محدودیت درآمدی مواجه است، بلکه حتی نمی‌تواند به‌درستی پیش‌بینی کند فردا یا هفته آینده چه کالاهایی برایش قابل خرید باقی خواهند ماند. در چنین شرایطی، انتخاب بهینه در معنای کلاسیک آن رنگ می‌بازد و به جای آن، تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده، کوتاه‌مدت و اغلب غیربهینه پدیدار می‌شود.

دومین مانع، ساختارهای نهادی و مداخلات دولت در بازارهاست. در اقتصاد ایران، قیمت‌گذاری دستوری، ارز چند نرخی، یارانه‌های پنهان و آشکار و محدودیت‌های وارداتی و صادراتی، همه با هم تصویری کدر از واقعیت قیمتی می‌سازند. در حالی که نظریه انتخاب مصرف‌کننده فرض می‌کند مصرف‌کننده با مجموعه‌ای شفاف از قیمت‌ها مواجه است و می‌تواند بر اساس آن تصمیم بگیرد، در ایران اغلب این قیمت‌ها یا مخدوش‌اند یا برای گروه‌های مختلف متفاوت تعریف می‌شوند. این مسئله باعث می‌شود مصرف‌کننده نتواند خط بودجه واقعی خود را بشناسد.

از سوی دیگر، مسئله اطلاعات و شفافیت بازار را نیز نباید نادیده گرفت. نظریه اقتصادی فرض می‌کند مصرف‌کننده آگاه است و اطلاعات کافی درباره کیفیت و قیمت کالاها دارد. اما در ایران، عدم تقارن اطلاعاتی، تبلیغات گمراه‌کننده، نبود استانداردهای شفاف و ضعف نهادهای نظارتی، مصرف‌کننده را در شرایطی قرار می‌دهد که تصمیم‌هایش بیش از آنکه حاصل انتخاب عقلانی باشد، نتیجه سردرگمی و بی‌اعتمادی است.

نااطمینانی درآمدی و شغلی نیز یکی از عوامل مهمی است که در اقتصاد ایران به‌شدت بر الگوهای مصرفی سایه افکنده است.

در شرایطی که فرد نسبت به آینده شغلی یا درآمدی خود اطمینان ندارد، طبیعی است که تصمیم‌های مصرفی او با مدل‌های کلاسیک تفاوت داشته باشد. او ترجیح می‌دهد بخشی از درآمدش را به دارایی‌هایی مانند طلا، ارز یا مسکن تبدیل کند، حتی اگر این دارایی‌ها در کوتاه‌مدت پاسخ‌گوی نیازهای مصرفی روزمره نباشند.

این رفتارها را نمی‌توان به‌سادگی در چارچوب نظریه انتخاب مصرف‌کننده توضیح داد، مگر اینکه عدم اطمینان و ریسک را به مدل اضافه کنیم.

از زاویه‌ای دیگر، فرهنگ مصرف و هنجارهای اجتماعی نیز بر تصمیم‌های فردی اثر می‌گذارند. در حالی که نظریه انتخاب مصرف‌کننده فرض می‌کند هر فرد تنها بر اساس ترجیحات شخصی خود تصمیم می‌گیرد، در واقعیت ایران بسیاری از انتخاب‌ها تحت تاثیر فشارهای اجتماعی، مقایسه با دیگران و تلاش برای حفظ منزلت یا جایگاه اجتماعی شکل می‌گیرند. مصرف کالاهای لوکس، حتی در شرایط محدودیت شدید منابع، نمونه‌ای روشن از این پدیده است. اینجا، انتخاب بهینه نه لزوماً در حداکثر کردن مطلوبیت فردی، بلکه در پاسخ‌گویی به انتظارات اجتماعی تعریف می‌شود.

تمام این عوامل نشان می‌دهد که اگرچه نظریه انتخاب مصرف‌کننده ابزار تحلیلی ارزشمندی است، اما برای کاربرد در اقتصاد ایران باید بومی‌سازی و اصلاح شود. این اصلاحات می‌تواند شامل وارد کردن متغیرهای تورم و انتظارات تورمی به مدل، در نظر گرفتن نااطمینانی درآمدی و شغلی، لحاظ کردن ساختارهای نهادی و مداخلات دولت و حتی افزودن ابعاد فرهنگی و اجتماعی به ترجیحات فردی باشد. بدون چنین اصلاحاتی، تحلیل رفتار مصرف‌کننده ایرانی بر اساس مدل کلاسیک، همچون تلاشی برای کشیدن نقشه‌ای دقیق از سرزمینی ناشناخته خواهد بود.

با این حال، بازگشت به این مباحث و اندیشیدن به کاربست آن‌ها در بستر ایران، برای من بیش از یک تمرین دانشگاهی است. این بازگشت فرصتی است برای نگریستن دوباره به پیوند میان نظریه و واقعیت، میان انتزاع و تجربه. اگر قرار است اقتصاد به عنوان علمی اجتماعی بتواند در خدمت بهبود زندگی مردم قرار گیرد، باید همواره خود را با شرایط واقعی و خاص هر جامعه تطبیق دهد. اقتصاد در نهایت درباره انسان‌هاست، و انسان‌ها در بسترهای نهادی، فرهنگی و تاریخی متفاوتی زندگی می‌کنند.

نظریه انتخاب مصرف‌کننده، با همه کاستی‌هایش، نقطه آغاز خوبی برای تحلیل است. اما این آغاز باید با شناخت دقیق از واقعیت‌های ایران ادامه یابد. تنها در این صورت است که می‌توان انتظار داشت سیاست‌های اقتصادی مبتنی بر چنین تحلیل‌هایی، واقعاً در جهت بهبود رفاه مردم عمل کنند.

شاید بازگشت مجدد به دنیای تئوری انتخاب‌ها، نه تنها بازگشتی فردی و دانشگاهی، بلکه دعوتی باشد برای همه اقتصاددانان و اقتصادخوانان ایرانی تا بار دیگر این پرسش بنیادین را پیش روی خود قرار دهند: آیا ما انتخاب‌های مردم را همان‌گونه که هست می‌شناسیم، یا همچنان درگیر بازنمایی‌های انتزاعی و ساده‌شده‌ای هستیم که با واقعیت فاصله دارد؟

این سفر دوباره به دنیای انتخاب‌ها، برای من یادآور این نکته بود که اقتصاد هرچند زبانی ریاضی و فرمولی دارد، اما در نهایت بازتابی از زندگی واقعی انسان‌هاست و تا زمانی که نظریه را در پرتو واقعیت نسنجیم و اصلاح نکنیم، فهم ما از اقتصاد نیمه‌تمام باقی خواهد ماند. بازگشت به این مفاهیم، فرصتی است برای آشتی دوباره با علمی که قرار است چراغی باشد برای فهم بهتر و ساختن آینده‌ای روشن‌تر.

عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا