زدیم رو دست دکل نفتی (طنز)
راضیه حسینی
سه میلیون تن فولاد هم به دکل گمشده پیوست.
– خب دوستان عزیز، امروز دور هم جمع شدیم تا پشت درهای همیشه بسته جلسهای داشته باشیم و بین خودمون استادی که توانسته سه میلیون تن فولاد رو به جیب بزنه، پیدا کنیم. در همین ابتدا لطفاً هرچی تو جیبهاتون دارید رو بریزید رو میز تا ببینیم اوضاع از چه قراره.
– من که فقط همین چندتن مرغ رو تو جیبم داشتم. دیگه کمکم داشت بوشون درمیاومد که یه سیستم سردکننده تو جیبم کارگذاشتم و خداروشکر موضوع حل شد.
– من هم همین چند تن میوه رو دارم که متأسفانه بوش دراومد و نصفش گندید.
– تقصیر خودتونه اساتید. شما باید موادی رو تو جیبتون نگه دارید که تاریخ انقضای طولانیمدت داشته باشند و تازه اگر هم خراب بشن بوشون درنیاد. الان محتویات جیب من رو بینید. بیبو، بیدردسر و البته بدون پالم و مخصوص سرخکردن.
– من هنوز چیزی تو جیبم ندارم ولی تا چند هفته دیگه با چند میلیون دز واکسن کرونا در خدمتتون هستم. البته نوعش هنوز مشخص نیست ولی قول دادن بهترینهاش رو برام بذارن کنار.
– شما چی دوست عزیز؟ شما که انتهای میز نشستید چرا چیزی خالی نکردید
– من هنوز به درجه جیبداری نرسیدم و فقط اجازه دارم در کنار شما اساتید حرفهای بشینم و یاد بگیرم.
– خب با این شرایط باز رسیدیم سر خونه اول. دوستان لطفاً مخفیبازی رو لااقل برای امروز و تو جمع خودمون کنار بگذارید و هرچی دارید رو کنید. من که میدونم قابلیت جیبهای شما بیشتر از چندتن مرغ و گوشت و این حرفهاست، خالی کنید.
– استاد اجازه هست ما یه چیزی بگیم، راستش به ما اجازه جیبداری ندادند، ولی میتونیم درصورت نیاز چیزهایی رو به جیب همصنفیهامون بریزیم. با اجازهتون دیدم اوضاع خیلی داره تکراری میشه و انگار خالهبازیه، روغن و میوه و این چیزای دمدستی که نشد کار، حوصلهمون سررفته بود گفتیم یه چیزی برداریم که رو دست دکل نفتی بزنیم و مثل چی صدا کنه. با اجازه سه میلیون تن فولاد رو زدیم به جیب شما. دست کنید تو جیب داخلی کتتون پیداش میکنید، اون جیب بزرگه نه، اون که از همه کوچیکتره.
– عجب، عجب. دوستان بزنید کف قشنگه رور به افتخار عضو نابغه و تازهواردمون که روسفیدمون کرد… امیدوارم جیبهاتون روز به روز گشادتر بشه و یه روزی پشت همین میز به کیف و شاید چمدون برسیم.