چالش آب در چاه مدیریت
محمد ارفع
در میانه ۱۵ سالگی بودم که با پدر به زمینهای آبا و اجدادی که از کودکی مامنی برای شیطنتهایم بود، سر زدیم. در شهر من، دزفول، زمینهای ما یکی از بهترین زمینهای کشاورزی منطقه محسوب میشود؛ به دلیل نزدیکی آنها به رودخانه دز و قرارگیری در مسیر پیوند دز و کرخه به آنها اراضی «زیرهده» به معنی پاییندست رودخانه اطلاق میشود اما آن روز آنچه در این اراضی دیدم مرا شگفتزده کرد.
اراضیای که روزگاری سرسبز و خرم بودند و آنقدر آب داشتند که گاهی برنج معطر عنربو در آن کشت میشد، آن روز به شورهزاری پر از سنگ بدل شده بود و به جای درختان کنار سر به فلک کشدهاش و جیکجیک گنجشککان صدای گوشخراش یک کریشن (دستگاه خردکن تولید شن و ماسه) به گوش میرسید.
اولین مواجه من با خشکسالی اصلا روی خوشی نداشت؛ زیرا به واقع درک کردم که اگر فکری به حال آب به غارترفته دز و کرخه نشود از کشاورزی در این دیار زر خیز چیزی باقی نمیماند. یادم میآید پدر به والی روستا زنگ زد و از او توضیح خواست؛ به هر حال پدر سالها بود که به آن منطقه سر نزده بود و تنها اجاره اندکی که از سوی والی به حسابش ریخته میشد خط پیوند او با زمین های اجدادی اش بود.
والی روستا آمد و پدر را به آرامش دعوت کرد. با اینکه از نگاهش مشخص بود که دوست نداشت ما بدون اجازه او بر سر زمینهای خود حاضر شویم، از روزگار و کاهش دبی آب رودخانه گفت و یادآور شد که روزگاری است که آب این استان به استانهای همجوار میرود و به همین دلیل آبی در رودخانه نیست که بتوان با آن آب به کشاورزی پرداخت.
سالها بعد از این اتفاق یادم میآید که در خوزستان نهضتی شکل گرفت برای جلوگیری از انتقال آب سرچشمههای دز، کارون و کرخه به استانهای همجوار که در این نهضت استانهای چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد نیز با مردم خوزستان همصدا شدند تا شاید جلوی انتقال آب به استان پرمصرف اصفهان را بگیرند؛ اما آنچه روی داد این بود که دولت وقت به جای مدیریت این اعتراض دست به کار شد و مجوز حفر چاه برای برداشت از آبهای زیر زمینی استان را صادر کرد.
چند سالی آب به آسانی از چاهای زیر سطحی برداشت شد؛ اما سطح آب چاه روز به روز پایینتر میرفت و دیگر آبی به رودخانه سرازیر نمی شد که برداشتها جبران شود. در نتیجه، دوباره زمزمههای اعتراض اهالی بالا گرفت. این بار نیز متهم اصلی استانهای قم و اصفهان بودند که به گفته اهالی با « لابیگری» به منابع آبی استان خوزستان و دیگر استان ها دستدرازی میکنند.
این حرکت اعتراضی سرانجام منجر به سلسله تجمعات مردمی در ساحل غربی رود کارون در اهواز شد که به «زنجیره انسانی حمایت از کارون» شناخته میشود. مردم خوزستان در اعتراض به انتقال آب رودخانه کارون به زایندهرود اصفهان با تشکیل زنجیره انسانی مخالفت خود را نسبت به طرح انتقال آب (طرح بهشتآباد) اعلام کردند. فعالان محیط زیست گفتند که این انتقال آب، دبی یا آورد رودخانههای منتهی به جلگه خوزستان و خلیج فارس را بهشدت کاهش میدهد. همچنین با اجرای نصف و نیمه این طرح، برای نخستین بار عمق متوسط رودخانه کارون به کمتر از یک متر در مقطع اهواز رسید و شوری رودخانه بهشدت افزایش یافت.
البته اختلافات بر سر آب با این اعتراضات و زنجیرههای مسالمتآمیز نه در خوزستان ما به پایان رسید و نه در دیگر نقاط استانهای همجوار مانند چهارمحال و بختیاری. حتی براساس آنچه امیر هاشمی مقدم، خبرنگار فعال در استان چهارمحال و بختیاری گزارش کرده است در سالهای اخیر بارها درگیریهای مرگبار بر سر آب در این استان رخ داده است.
اصفهانیها از یکسو استدلال میکنند که بخش قابل توجهی از جمعیت شهر و استان اصفهان را بختیاریها و مهاجران جنگ تحمیلی که به استان خود بازنگشتهاند، تشکیل میدهند (برآورد میشود حدود یکسوم از جمعیت شهر اصفهان و شهرهایی همچون زرینشهر، ورنامخواست، چمگردان، فولادشهر، شاهینشهر، ملکشهر و… اصالتا بختیاری یا از نوادگان خوزستانی مقیمشده در آن دیار باشند) و بنابراین بخشی از آب اصفهان را همینها مصرف میکنند. همچنین به گونهای با رسانهها لابیگری میکنند که انگار خوزستان و استانهای پاییندست رودخانهها آب مازاد دارند و آنها آبی حتی برای خوردن ندارند. از سوی دیگر، بختیاریهای خوزستان یا استان چهارمحال هم استدلال میکنند که بسیاری از مناطق استان خوزستان چهارمحال و بختیاری که فعالیت اصلی ساکنانش کشاورزی است، با کمبود آب روبهرو است؛ بنابراین اولویت با خودشان است و سپس استانهای همجوار.
اما در حقیقت هر دو گروه، تنها بخشی از داستان را بازگو میکنند و نه همه آن را: از یک سو، بخش زیادی از آب زایندهرود به مصرف کارخانههای آببری همچون ذوبآهن، فولاد مبارکه، سیمان سپاهان، صنایع دفاع، پلی اکریل و… میرسد که واقعا جانمایی این همه کارخانه در منطقه خشک و کویری اصفهان، توجیهی ندارد. از سوی دیگر، الگوهای کشت و آبیاری در بیشتر نقاط همچنان سنتی و همراه با هدررفت بالاست. در هر دو استان هم محصولات آببری همچون برنج در مقیاس گسترده کشت میشود که واقعا مناسب این مناطق نیست.
دیروز مقالهای در مجله نیچر منتشر شده که نویسندگان به بحران جدی برداشت آبهای زیرزمینی در ایران پرداخته و هشدار دادهاند پیامدهای این پدیده، بسیار فراتر از بحرانهای زیست محیطی است و مسائل اجتماعی فراوانی نیز در پی دارد. جالب است بدانید که نویسندگان این مقاله گفتهاند از مسئولان و تصمیمگیران ناامید شدهاند و دستاوردهای این پژوهش را به مردم ایران تقدیم کردهاند که شاید مردم کشور از پیامدهای بلایی که در سالهای آتی گریبانگیر کشور میشود، مطلع شوند و برای آن چارهاندیشی کنند.
سالهای متمادی است که رسانههای متعدد با مدیران، مسئولان و تصمیمسازان در این باره گفتوگو میکنند و درباره این بیتوجهی به منابع آب سطحی و زیرزمینی هشدار میدهند اما حرکت جدی از سوی مسئولان دیده نمیشود؛ البته گاهی مسئولان و تصمیمگیران به شکلی خود را منتقد وضع موجود میدانند. با این همه، آنچه من ( به عنوان یک کشاورززاده خوزستانی) میبینم و میدانم این است که با وضع موجود باید منتظر روزگار سختی بود که در آن آتش اعتراض به بیآبی در استانهای جنوبغربی خاموششدنی نباشد.