قاچاقچی، وزیر، هایزنبرگ و باقی بچهها
اظهارات عجیب نماینده مجلس: «وزیر نفت گفت ما از قاچاقچیها روزانه حدود ۹ میلیون لیتر سوخت میخریم.»
راضیه حسینی
واقعاً مملکتداری هم کار سختی است. فکر کن وزیر مملکت مجبور باشد با یکمشت قاچاقچی معامله کند، نه مخفیانه و پشت پرده، طوری واضح و آشکار که یک نمایندۀ مجلس بیاید و در برنامهای تلویزیونی این موضوع را اعلام کند.
معلوم نیست، شاید هم چند وقت دیگر یک شماره کارت برای ما بفرستند و بگویند، مستقیم بهحساب قاچاقچیها پول واریز کنیم!
تصور کنید وزیر مملکت با یک چمدان پر از پول برود وسط بیابان و منتظر خودرویی تمام سیاه باشد که توسط چند ماشین دیگر ساپورت میشود. قاچاقچیها که سر قرار میرسند کلی گردوخاک به پا میکنند و همین باعث میشود در چشم وزیر خاک برود و اشکش دربیاید. یکی از نوچهها در را برای قاچاقچی بزرگ باز میکند و او هم در یکقدمی وزیر میایستد. بعد طوری که نفسش بهصورت وزیر بخورد نزدیک میشود و میگوید:
«say my name»
وزیر با دستپاچگی میگوید: «هایزنبرگ… نه، نه ببخشید، قاچاقچی محترم سوخت شماره ۲۴۴» اسم که درست گفته شد معامله انجام میشود و وزیر با چشمانی که پر از خاک شده بود و مدام اشک میریخت، به محل کار بازمیگردد.
کاش برای برق، گاز و سایر کمبودها هم چند تا قاچاقچی بود تا با خریدوفروش، مشکلات حل میشد. اصلاً چرا به این دوستان بگوییم قاچاقچی؟ بهتر نیست اسم دیگری بگذارید که صورت خوشی داشته باشد؟ مثلاً بگویید «یاران حوزهی راهبردی سوخت» یا «معاونت تأمین ضربتی سوخت» برای کلاس بیشتر میتوان از اسامی مخفف هم استفاده کرد، مثل «یحرس» یا «متضس» با این اسامی اصلاً کسی متوجه قاچاق سوخت و همکاری وزیر با قاچاقچیان نمیشود، هیچ نمایندهای هم در برنامهای نمیگوید وزیر با قاچاقچیها معامله میکند! نهایتاً میگوید یک سری سازمانها وجود دارند که ما از وجود و حضور و دامنۀ فعالیتشان بیخبریم، که آن هم اصلاً اهمیتی ندارد، چیزی که زیاد است سازمانهای مجهول و نمیدانیم چهکاره!