کد خبر: 12090058962
سیاستشخصیت ها

نگاهی به کارنامه صد روزه دولت سیزدهم؛ تخم طلای برجام در دولت رئیسی هم شفک می شود یا خیر؟

اگر چه بسیاری ۱۲ مرداد سال جاری (تشکیل اولین جلسه هیئت دولت به ریاست سید ابراهیم رئیسی) را نقطه آغاز دولت سیزدهم تلقی می کنند و بر مبنای آن به دنبال بررسی کارنامه و عملکرد صد روزه دولت رئیسی هستند، اما اساساً صد روزگی دولت سیزدهم زمانی معنا پیدا می کند که رئیس جمهور با وزرای مد نظر خود آغاز به کار کند.

دیپلماسی ایرانی از این رو به نظر می رسد سوم شهریور، تاریخ دقیق تری برای آغاز حیات دولت سیدابراهیم رئیسی باشد. چرا که بدنه کابینه با وزاری جدید از تاریخ مذکور کار خود را آغاز کردند. پیرو این نکته امروز (جمعه) صدمین روز حیات دولت سیزدهم است. حال نکته قابل توجه آن است که سیدابراهیم رئیسی، هم در زمان تبلیغات انتخاباتی و هم در دوران پیش از تشکیل کابینه خود از عبارت «کارنامه صد روزه» استفده نکرد.

با این وجود رسانه ها، کارشناسان و تحلیلگران در بازه های مختلف زمانی به بررسی کارنامه صد روزه این دولت از نگاه مختلف پرداختند. پس دولتی که ادعای ارائه کارنامه صد روزه نداشته است می تواند در این خصوص مورد نقد قرار گیرد؟ پاسخ به این سوال، محور گفت‌وگوی دیپلماسی ایرانی با احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی و بین الملل است که در ادامه از نظر می‌گذرانید:

شما در کلاس ۲۹ آبان ماه به بررسی کارنامه صد روزه دولت سیدابراهیم رئیسی پرداختید. بسیاری از رسانه ها و کارشناسان هم مشابه همین نقد و ارزیابی کارنامه صد روزه دولت رئیسی را داشته اند. این در حالی است که رئیسی، چه در دوران تبلیغات انتخاباتی و حتی پیش از تشکیل کابینه هیچ گاه از عبارت «کارنامه صد روزه» برای دولت خود استفاده نکرد. چون به نظر می رسد رئیسی با اشراف به بحران های کشور و عمق فاجعه در داخل به خصوص در حوزه اقتصادی و معیشتی می داند که این مسائل، نه در صد روز که حتی در صد هفته هم قابل حل و فصل نیست. حال رئیس جمهوری که ادعایی مبنی بر ارائه کارنامه صد روزه ندارد، می‌تواند در این خصوص مورد ارزیابی، داوری و نقد قرار گیرد؟

بله حتی اگر رئیس جمهوری ادعای ارائه کارنامه صد روزه هم نکرده باشد، می تواند در این خصوص مورد ارزیابی و حتی نقد هم قرار گیرد. چون قرار نیست که در صد روز اول، دولت مشکل بنیادی و بحران های کشور را حل کند. اما در این صد روز جهت‌گیری‌های کلان دولت مشخص خواهد شد. از این بابت می‌توان جهت گیری دولت را در صد روزه کاریش مورد ارزیابی قرار داد.

اتفاقا من در همان کلاب هاوسی که به آن اشاره داشتید از موضع چشم انداز سیاست داخلی و خارجی دولت رئیسی و همچنین نشانه هایی که این دولت در خصوص جهت گیری های آینده فرستاده است، کارنامه صد روزه دولت سیزدهم را بررسی کردم.

پیش از انتخابات ریاست جمهوری یادداشتی در خصوص حضور نظامیان در عرصه اجرایی کشور داشتید که با واکنش کسانی چون سیدمصطفی تاجزاده مواجه شد و نهایتاً به آن مناظره انجامید. در آن مناظره معتقد بودید که حتی با ورود گزینه‌هایی مانند محسن رضایی، حسین دهقان، سعید محمد، محمدباقر قالیباف و دیگر نظامیان در عرصه اجرایی کشور در قامت رئیس جمهور و تحقق پروژه یکدست سازی قدرت نباید نگران بود چرا که قطعاً با در دست گرفتن قدرت سیبل اتهامات، انتقادات و حملات جامعه و افکار عمومی متوجه این طیف خواهد شد که البته در مقابل سیدمصطفی تاجزاده به واسطه نگرانی از پروژه یکدست سازی قدرت مخالف این نظر بود. اما اکنون که صد روز از دولت عمر دولت سیدابراهیم رئیسی گذشته است با نگاهی به قبل این سوال ذهن را درگیر می کند که چرا اصولگرایان و جریان قدرت در داخل کشور تمام قد و با صرف هزینه فراوان پروژه یکدست سازی قدرت را اجرایی کردند. به واقع چرایی اجرای پروژه یکدست سازی قدرت در داخل کشور کمتر مورد تحلیل و کالبد شکافی قرار گرفته است؟

محور مناظره من با سیدمصطفی تاجزاده این بود که اعتقاد به وجود یک دولت پنهان تحت تسلط نظامیان داشت که معتقد بود همه کارها، تصمیمات و اقدامات توسط این دولت پنهان تحت تسلط نظامیان اجرا می شود. من هم در پاسخ گفتم اگر این دولت پنهان تحت تسلط نظامیان وجود دارد بگذارید قدرت را در دست بگیرند تا خود را آشکار کنند، حداقلش این است که اولا افکار عمومی تکلیفش با خودش روشن خواهد شد و می فهمد این جریان چند مرده حلاج است و در ثانی جامعه می داند باید به چه کسی، به چه جریانی و به کجا انتقاد کند.

اما در ادامه نظامیان وارد پروسه انتخابات نشدند و این سیدابراهیم رئیسی بود که با حمایت این جریان به کرسی پاستور رسید. حال این جریان اکنون با مشکلات، چالش ها و بحران‌های متعدد کشور در عرصه های مختلف مواجه شده و از طرف دیگر مورد انتقادات گسترده و فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفته است. اما چرا این جریان اجرای پروژه یکدست سازی قدرت را علیرغم تمام این چالش ها، فشارها و مخاطراتش در دستور کار قرار داد این بود که این جریان از دوگانگی قدرت مانند سابق هراس داشت.

چون به هر حال بعد از تحولات ۹۷ و دور ناآرامی هایی که در کشور شکل گرفت این جریان احساس کرد که دوگانگی قدرت در هیئت حاکمه باعث شده است که مشکلات کشور به قدری زیاد شود که احتمالا در آینده قادر به کنترل و مدیریت آنها نخواهند بود. بنابراین به اجرای پروژه یکدست سازی قدرت روی آوردند. ضمن اینکه که جریان قدرت انتقادات جدی به نحوه عملکرد دولت روحانی در مواجه با مشکلات کشور داشت.

این جریان این تصور را داشت که دولت روحانی دولتی تنبل، منفعل و بدون انگیزه است، لذا باید یک جریان تازه نفس، قدرتمند، با انگیزه و توان بالا قدرت را در دست بگیرد تا به اصطلاح با روحیه جهادی بتواند مشکلات کشور را حل و فصل کند که من همان موقع یقین داشتم این اتفاق روی نخواهد داد.

چنانی که اکنون این جریان قدرت را در دست گرفته و پروژه یکدست سازی قدرت هم تحقق پیدا کرده و دولت رئیسی هم در این صد روز با روحیه جهادی و بدو بدو به دنبال حل مشکلات است، اما خود آنها هم متوجه شده اند که از این مسیر مشکلات و بحران های کشور حل و فصل نخواهد شد. لذا باید تجدید نظر جدی در دیدگاه‌های خود داشته باشند و نهایتاً باید همان راهی را بروند که حدود ۲۵ سال است تمام نخبگان، روشنفکران، صاحب نظران، تحصیل کردگان، کارشناسان و ناظران امر بر آن تاکید دارند.

در این خصوص سوال مهمتری که ذهن را درگیر می‌کند این است که آیا سیدابراهیم رئیسی به خواست خود وارد انتخابات ریاست جمهوری شد تا پروژه یکدست شدن قدرت را تکمیل کند و یا اینکه به اجبار کرسی گرم و نرم ریاست قوه قضاییه را رها کرد و وارد عرصه پرچالش، پر از انتقاد و فشارهای داخلی و خارجی ریاست جمهوری شود.چون نه تنها سیاسیون که حتی افراد عامی هم می دانستند تکیه بر کرسی ریاست جمهوری ایران، آن هم در شرایط کنونی کشور قطعاً بدون تبعات و مخاطرات نخواهد بود. پس واقعاً باید پرسید رئیسی به خواست خود آمد یا مجبورش کردند که رئیس جمهور شود؟

کرسی ریاست پاستور برای عده‌ای خارج از مجموعه اصولگرایان و جریان قدرت بی شک حکم یک باتلاق، هم برای خود فرد و هم برای احزاب و جریان های حامی وی را دارد. اما برای افرادی که مورد اعتماد خود جریان قدرت باشد به آن شدت بد و پرچالش نیست.

مگر احمدی‌نژاد مورد وثوق و اعتماد همین جریان و جزو بدنه همین جریان نبود، پس چرا کرسی پاستور برای او هم باتلاق شد؟

بله جزو این جریان بود. با این حال شما دیدید که فقط دولت اول احمدی نژاد بود دوره خوش خوشان او بود، زمانی که احمدی نژاد با جریان قدرت زاویه پیدا کرد مشکل دار شد. چون احمدی‌نژاد از دولت دوم راه دیگری را پیمود. اینگونه کرسی پاستور برای او هم باتلاق شد.

یعنی احتمال دارد که برای رئیسی هم سناریویی مشابه احمدی نژاد به وقوع بپیوندد و اگر به دولت دوم برسد ریاست کرسی پاستور برای او هم حکم باتلاق را پیدا کند؟

من چنین تصوری ندارم.

چرا؟

چون رئیسی اگر اکنون اراده کند می تواند کارهای زیادی انجام دهد. یعنی اختیار کافی به او داده شده است، اما مشکل سیدابراهیم رئیسی آن است که شدت و سطح مشکلات و بحران های کشور به قدری زیاد شده است که حل آنها، هم ساده نیست و هم در کوتاه مدت نخواهد بود. ضمن اینکه اکنون هم شاهد بی تابی اجتماعی هستیم. به هر حال جامعه یک رویگردانی جدی از سیستم و ساختار مدیریتی کشور پیدا کرده است.

به واقع دیگر اکنون تحمل مردم تمام شده است. البته من معتقدم بخشی از جریان اصولگرا و همچنین بخشی از امنیتی ها واقعا به دنبال آن بودند که محمدباقر قالیباف رئیس جمهور شود، اما چون قالیباف توان اجماع سازی بین تمام جریان اصولگرا و جریان امنیتی پشت پرده را نداشت نهایتا او از لیست اصولگرایان برای انتخابات خط خورد. خصوصا که جبهه پایداری مسیری متضاد با قالیباف را پیمود. این سبب شد که عملاً اصولگرایان به دنبال فرد دیگری برای ریاست کرسی پاستور باشند که بتوانند روی آن اجماع اصولگرایان را ایجاد کنند.

چون واقعا به دنبال تحقق پیروزی قطعی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال جاری بودند که ریسک بالایی هم همراه نباشد. بنابراین در این مدت تنها کسی که توانست اجماع اصولگرایان را به دست آورد سیدابراهیم رئیسی بود. لذا اگر چون کس دیگری از اصولگرایان به عنوان کاندید نهایی این جریان برای ریاست جمهوری انتخاب می شد احتمال آنکه بخشی دیگر از این جریان (اصولگرا) با آن مخالفت کنند وجود داشت و به دنبالش این مخالفت ها سبب چند دستگی اصولگریان در انتخابات می شد بنابراین به نظر می رسد که این مسئله (پذیرش حضور در انتخابات ریاست جمهوری) به ‌رئیسی تحمیل شد.

البته خود رئیسی هم به این نکته اذعان و اعتراف داشت و گفت که من با میل و رغبت خود در این انتخابات حضور پیدا نکردم. به نظر من حرف کاملا درستی بود چون واقعیت داشت. یعنی واقعاً سیدابراهیم رئیسی تمایلی نداشت در انتخابات شرکت کند، اما راه دیگری هم نداشت.

در همان مناظره مذکور، سیدمصطفی تاجزاده معتقد بود با اجرای پروژه یکدست سازی قدرت، فضای کشور بسته و محدود خواهد شد که شما مخالف آن را باور داشتید. اکنون پس از گذشت صد روز از عمر دولت سیدابراهیم رئیسی ما از یک طرف شاهد آن هستیم که مجلس یازدهم به دنبال قانونی و اجرایی کردن طرح صیانت از فضای مجازی است که به گفته بسیاری سبب محدود کردن آزادی بیان، رسانه‌ها و گردش آزاد اطلاعات خواهد شد، اما در عین حال هم واقعیات موجود در کف جامعه به خصوص اعتراضات و حضور گسترده مردم از خوزستان تا اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد، ‌تهران و … نشان می دهد که جامعه به دنبال تحقق خواسته ها و مطالبات خود است و در این مسیر با هر گونه بسته شدن یا محدود کردن فضای کشور مقابله جدی خواهد داشت. حال در یک نگاه کلی آیا شما معتقد هستید ذیل تحقق پروژه یکدست شدن قدرت، کشور به سمت محدود و بسته شدن فضا پیش خواهد رفت یا خیر؟

آن محدود و بسته شدن فضای کشور که سیدمصطفی تاجزاده در آن مناظره به آن اشاره داشت آنقدر چیز عجیب و غریب و پیچیده ای بود که ایران را شبیه به کره شمالی می کرد، در صورتی که اساساً همچین چیزی در کشور، آن هم در این شرایط بحرانی امکان وقوع ندارد. هر گونه تلاش برای بسته کردن فضای کشور از حانب هر طیف و جریانی قطعا با حساسیت و واکنش جامعه مواجه می شود. من اشاره کردم جامعه اکنون از سیستم و ساختار رویگردان شده است بنابراین منطقی آن است که دولت، مجلس و … به سمت بستن فضای کشور نروند چون قطعاً به تشدید گسل ملت با حاکمیت منجر خواهد.

از این رو اصولگریان قدری دست به عصا شده اند. شما به حوزه اجتماعی و فرهنگی کشور نگاه کنید. اکنون به نظر من فشار جریان قدرت در خصوص حجاب و نوع پوشش بانوان در جامعه با حساسیت کمتری پی گرفته می شود. دیگر اخبار عجیب و غریبی در خصوص گشت ارشاد و مسائل مربوطه را نمی بینیم، خبری از برخوردهای تند آن چنانی و یا بگیر و ببندها در پارتی و میهمانی های شبانه نیست. از طرف دیگر به نظر می رسد سعه صدر و آستانه تحمل اصولگرایان هم در برابر انتقادات به واسطه تحقق پروژه یکدست سازی قدرت بالا رفته است. مهم قدرت اجرایی بود که آن را هم گرفتند.

در عین حال شما می بینید در این مدت حزب و گروهی هم منحل نشده است. پس علامتی از بسته و محدود شدن فضا در کشور وجود ندارد، اما اصلاح طلبان دوست دارند اینگونه القا کنند که فضای کشور در حال بسته شدن و محدود شدن اسن. چون مانور دادن و موج سواری سیاسی – رسانه ای بر این مسئله برای آنها یک منفعت سیاسی به دنبال دارد. لذا عمده جریان اصلاح طلب در این مدت تمرکز بسیار جدی روی طرح صیانت از فضای مجازی توسط مجلس یازدهم کرده‌ است که هنوز نه به دار است و نه به بار.

حتی خود اصولگرایان هم اکنون با یک سرعت کُند و به آهستگی این طرح را پیش می برند و مرتبا این طرح را به کمیسیون‌های مختلف احاله می دهند. البته در این مدت برخی ها اینگونه عنوان کردند که حداقل سرعت اینترنت کاهش پیدا کرده است، اما باز هم دلیلی بر بسته و محدود کردن فضا وجود ندارد. کماکان کلاب هاوس، اینستاگرام، واتس آپ و دیگر شبکه های اجتماعی و فضای مجازی فعالیت های خود را دارند. در حال حاضر نباید اینگونه القا کنیم که اگر پروژه قدرت یکدست سازی قدرت محقق شود در ادامه خیابان ها را دیوار می کشند، به حجاب و نوع پوشش بانوان گیر می دهند، احزاب و گروه‌های سیاسی به خصوص مخالفان را قلع و قمع می کنند، رسانه‌ها، روزنامه‌نگاران و گردش آزاد اطلاعات را محدود می‌کنند، فعالین سیاسی با محدودیت مواجه می شود، سانسور کتاب، فیلم و … تشدید می یابد و …؛ هیچ کدام از آنها تاکنون اتفاق نیفتاده است و به نظر می‌رسد در آینده هم روی ندهد. بلکه این وضعیت همانند دولت حسن روحانی ادامه پیدا خواهد کرد.

حتی در برخی حوزه‌ها شاهد آزادی بیشتر خواهیم بود. در عین حال شما می بینید که شدت انتقادات و حملات به دولت رئیسی هم از جانب رسانه‌های مختلف و سیاسیون وجود دارد و به جز موارد معدودی که تصور می شد که سبب تحریک جامعه و کشیدن مردم به کف خیابان ها شود در سایر موارد برخوردی صورت نگرفته است. پس آنگونه که سیدمصطفی تاجزاده تصور داشت، نه می توان و نه می‌شود که ایران را شبیه کره شمالی کرد.

در خصوص تجمعات مردمی اصفهان که شما به آن اشاره کردید شاهد بودیم که سعی شد، هم مطالبات مردم شنیده شود و هم مسئولین در بین مردم حضور پیدا ‌کنند و با معترضین صحبت کنند، در حالی که در سال ۹۶، ۹۷ و مهمتر از آن در سال ۹۸ هیچ کدام از این اقدامات توسط دولت روحانی انجام نشد. در آن سال‌ها، هم تظاهرات و اعتراضات مردمی جلوه دیگری داشت و هم شدت برخوردها به مراتب تندتر و سخت تر بود.

ولی جناب زیدآبادی در خصوص اعتراضات اصفهان، هم شاهد برخورد خشن با مردم معترض بودیم، اگرچه به قول شما شدت برخوردها مانند آبان سال ۹۸ نبود، اما به هر حال برخورد خشن صورت گرفت. ضمن اینکه به نظر می‌رسد مسئولین به خصوص از دولت رئیسی در بین مردم معترض حضور نداشتند. البته قبل از اعتراضات، مسئولین استانی در بین مردم حضور پیدا کرده بودند، اما زمانی که کار به اعتراض کشیده شد گوش شنوایی وجود نداشت و خبری هم از مسئولین پایتخت نشین هم نبود و صرفاً به برخورد با مردم پرداختند؟

من هم گفتم شدت برخورد با اعتراضات اصفهان قطعاً مانند سال ۹۸ نبود. البته آن اعتراضات جلوه و رویکرد دیگری داشت. مضافا در جریان اعتراضات اصفهان هم برخی از مسئولین در بین مردم حضور پیدا کردند.

به حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی دولت رئیسی با محوریت آغاز دور جدید (هفتم) مذاکرت وین رجوع کنیم. شما در یادداشت کوتاهی با عنوان احتمال موفقیت در مذاکرات عنوان داشتید که این احتمال بالای ۵۰ درصد است. بدین معنا که احتمال دستیابی به توافق بیش از شکست مذاکرات است. در یادداشت های بعدی هم تاکید داشتید به دلیل چشم انداز بی نهایت خطرناک شکست مذاکرات وین در خصوص توافق مذاکرات خوشبین هستید. اما در یادداشت طنزی با عنوان «نه مذاکره مستقیم، نه» حضرتعالی با نگاهی به صورت دستور کار جلسات علی باقری کنی، معاون سیاسی وزارت امور خارجه و مذاکره کننده ارشد با اعضای ۱+۴ اینگونه توصیف کردید که این مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. پس این یعنی اعتراف ضمنی شما به شکست مذاکرات. چرا که این یادداشت طنز شما با درون مایه جدی، انتقاد جدی به نگاه و عملکرد غلط مذاکراتی دولت رئیسی داشت. حال از شما می پرسم آیا این یادداشت طنزتان در تضاد با خوشبینی شما پیرامون حصول توافق ذیل مذاکرات وین قرار ندارد؟

خیر. چون آن یادداشت طنز بود.

اما واقعیت که داشت؟

واقعیت ابد الاآباد ندارد. من در آن یادداشت سعی کردم نوع مذاکرات ایران با اعضای ۱+۴ و مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا را به چالش بکشم. یعنی به نوعی این نگاه را تمسخر کردم. منظورم این بود که ایران به جای آنکه لقمه را دور سرش بچرخاند، مستقیم با ایالات متحده بشیند و مذاکره کند. چه کاری است که واقعا ما بخواهیم مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا داشته باشیم و هی لقمه را دور سرمان بچرخانیم.

تلاش کردم جنبه های طنز این لقمه دور سر چرخاندن را در آن یادداشت گوشزد کنیم. من طنز را برای این نمی گویم که یک حرف واقعی و نهایی بزنم، بلکه سعی دارم نکته، ایراد و نقصی را گوشزد کنم. من همچنان معتقدم سیاست عدم مذاکره مستقیم با آمریکا از جانب جمهوری اسلامی ایران، حال در هر دولتی تبعات، آثار و زیان های فوق‌العاده سنگینی برای کشور دارد. اکنون خود این جریان که قدرت را در دست گرفته است بیش از همه می داند. شاید در دوره روحانی به این مسئله آگاه نبودند و با تخیلات خود مسائل را بررسی می‌کردند، اما اکنون دیگر با گوشت و پوست و استخوان این مسئله را درک کرده اند.

بنابراین ریسک عدم موفقیت در مذاکرات وین را نمی پذیرند مگر اینکه در داخل کشور برخی نیروهای بسیار تندرو با اعمال فشار مذاکره را به هم بزنند و یا اینکه شرایط طرف مقابل و به خصوص آمریکایی‌ها طوری باشد که نهایتاً نوعی رسوایی به بار بیاید. یعنی خواسته ها و پیش شرط های طرف مقابل به گونه‌ای باشد که اگر ایران بخواهد با آن موافقت کند نمی تواند در داخل توجیهی برای این توافق داشته باشد.

در این صورت هزینه توافق به قدری بالا خواهد رفت که اساساً از خیر آن می گذرند. البته در این معادله نقش روسیه و چین بسیار مهم است. چرا که آنها هم می‌خواهند این توافق به نتیجه برسد. در این بین با فرمول طرف های غربی هم کمابیش همراه هستند. توماس فریدمن اخیرا در مقاله‌ای نوشته بود که آمریکایی ها از روسیه و چین خواهند خواست به ایران فشار بیاورند و در مقابل مسکو هم عنوان می کند که اوکراین چه می شود و چینی ها هم در خصوص تایوان طلبکار هستند.

در پروژه تاریخ شفاهی، حسین دهباشی از شما سوال مهمی در خصوص چرایی شفک شدن تخم طلای برجام داشت که شما هم به نقش جریان های مخالف و مخرب دولت روحانی و توافق هسته ای اشاره داشتید. حال من مشابه همین سوال را از شما می‌پرسم اگر در نهایت مذاکرات وین، ذیل نقش آفرینی دولت رئیسی و امثال کنی دوباره به تخم طلای برجام برسد، شفک خواهد شد یا خیر. چون به هر حال فعلا، نه خبری از شلیک موشک شعارنویسی است و نه آتش زدن برجام توسط ذالنورها، کریمی قدوسی ها و …؛ حتی حضرات در چرخش ۱۸۰ درجه ای اکنون به دنبال حصول توافق و احیای برجام هستند، انگار نه انگار که همین چند ماه پیش دشمن خونی توافق هسته ای بودند. هرچند که در آن سوی داستان بخشی از این شفک شدن تخم طلای برجام هم مربوط به روی کار آمدن دونالد ترامپ و اقدامش در خصوص خروج از برجام هم باز می گشت. اکنون هم که زمزمه بازگشت مجدد ترامپ به کاخ سفید شنیده می شود دولت بایدن هم تضمینی برای عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام نمی دهد؟

من در آن مصاحبه به نقش ترامپ در شفک شدن ‌تخم طلای برجام اشاره نکردم. چون اصل داستان برای من در آن مصاحبه این بود که برجام را جناح میانه‌رو در داخل کشور امضا کرده بود و این جریان نفوذ چندان جدی در ساختار قدرت کشور نداشت به همین دلیل تخم طلای برجام شفک شد. پس اگر می خواهیم تخم طلای برجام به دست بیاید و شفک هم نشود باید توسط جریان اصولگرا و جریان قدرت انجام شود.

چون توافقی که اصولگرایان امضا کنند بسیار محکم تر از توافق دولت روحانی است. من معتقدم حتی اگر این توافق امضا شود رئیس جمهور بعدی آمریکا هم نمی تواند آن را شفک کند و توافق را به هم بزند. البته فعلا معلوم نیست اصلاً حزب جمهوری خواه و مشخصا دونالد ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۴ پیروز شوند، اما حتی اگر این جریان و دونالد ترامپ پیروز انتخابات باشند این توافق به هم نخواهد خورد. چون قطعاً این بار بر هم زدن توافق و خروج از برجام تبعات گسترده سیاسی و دیپلماتیک برای آمریکا در پی خواهد داشت. به هر حال در این دوره مذاکرات، ایالات متحده هم سعی دارد منفعت مشترکی از دل توافق احتمالی به دست بیاورد.

بنابراین اگر این منفعت مشترک برای آمریکا در توافق جدید تعریف شود سبب خواهد شد که پیامدهای انجام این توافق همه ابعاد سیاست خارجی ایران و آمریکا را تحت الشعاع خود قرار دهد. از این جهت هر دولت دیگری هم در آمریکا روی کار بیاید همانند سال ۹۷ راه ساده و بدون چالشی برای خروج مجدد از توافق نخواهد داشت. در عین حال طبیعی است که دولت بایدن نمی‌تواند ضمانتی برای عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام بدهد، اما آنچه که ضمانت عدم خروج آمریکا از برجام خواهد شد تعریف منافع مشترک در توافق جدید خواهد بود.

یعنی ستون این توافق به صورت محکم در زمین کاشته می‌شود و دیگر مانند برجام دولت روحانی ضعیف نخواهد بود. چون یک طرف امضا کننده آن اصولگرایان و جریان قدرت در داخل کشور است. در این بین تنها اسرائیلی‌هاست که امکان دارند شلوغ بازی در بیاورند. با این حال اگر این توافق حاصل شود و حالت اجرایی به خود بگیرد تل آویو هم در نهایت مجبور خواهد شد با مفاد آن همراهی بکند، خصوصا آن که دولت ائتلافی و شکننده در اسرائیل روی کار است و امکان دارد هر کدام از اجزای این دولت ائتلافی با این توافق احتمالی همراهی کنند.

یعنی شما معتقدید حتی برجام پلاس هم نمی تواند تخم طلای توافق هسته‌ای را شفک کند؟

همانگونه که در پاسخ به سوال قبلی اشاره کردم اگر این توافق جدید امضا شود چنان مسیر دیپلماسی و سیاست خارجی را تحت الشعاع قرار خواهد داد که دیگر چیزی به نام برجام پلاس وجود نخواهد داشت. چون به دنبال حصول این توافق پرونده‌های مربوط به برجام پلاس به صورت اتوماتیک در دستور کار مذاکرات قرار خواهد گرفت. یعنی اگر این توافق انجام شود نیم نگاهی به مسائل مربوط به برجام پلاس هم شده است.

پس قرار نسیت مذاکرات و تواق جدید محدود به هسته ای باشد و بعد از آن پرونده های دیگر هم مورد مذاکره قرار گیرد. البته در این بین امکان دارد روس‌ها و چینی‌ها نقش جدی بر عهده بگیرند. چون این دو بازیگر برنامه‌های جدی برای مسائل منطقه‌ای دارند. ضمن اینکه پکن و مسکو سعی می‌کنند همه طرف ها راضی کنند.

لذا تاکید می کنم اساساً امضای این توافق ایران را وارد یک دوره جدید می کند که مجبور است با برخی از این سیاست های فعلی خود خداحافظی کند. اگر تهران باید با ذهنیتی غیر از این وارد مذاکرت شود و مذاکرت به توافق هم منجر شود این توافق احتمالی یک روز هم دوام نمی آورد، اینگونه تخم طلای توافق دوباره شفک می شود.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا