کد خبر: 120303161590
روزنامهعصر انقراض (طنز)

لذت‌های کوچک با وعده‌های بزرگ!

پزشکیان: «سفره‌های مردم روزبه‌روز بی‌رنگ می‌شود. می‌توانستیم در منطقه جایگاه برتر داشته باشیم. می‌توانستیم کاری کنیم مردم از سلامت کامل برخوردار بودند و آموزش بر اساس عدالت بود، ولی نکردیم.»

راضیه حسینی

این جملات را نمایندۀ مجلس در نشست خبری پس از ثبت‌نام در انتخابات ریاست‌جمهوری گفت. ازاین‌پس، تا زمان انتخابات شاهد چنین جملات و صحبت‌هایی خواهیم بود. افرادی که ثبت‌نام کردند پشت تریبون‌ها می‌روند، وعده‌ها در هوا پیچ‌وتاب می‌خورند و بعد از کلی ناز و عشوه روی سر مردم می‌نشینند. مردم وعده‌ها را در دست می‌گیرند، با تعجب نگاهی بهشان می‌کنند و هرچند می‌دانند بعد از مدت کوتاهی، درست وقتی انتخابات انجام شد، همه محو می‌شوند، ولی باز هم از دیدن‌شان لذت می‌برند.

مردم وعده‌ها را می‌گذارند سر طاقچه خانه‌هاشان. هر روز صبح نگاه‌شان می‌کنند. توی دل‌شان قند آب می‌شود و بعد می‌روند پی کار و زندگی‌شان. شب که خسته‌وکوفته از راه می‌رسند، باز هم به وعده‌ها نگاه می‌کنند، چک‌های برگشت‌خورده، بدهی‌های روی هم انباشته شده، سفره‌های خالی و … را فراموش می‌کنند و لبخند می‌زنند.

مردم می‌دانند این وعده‌ها خیال است، اما با خیالش هم خوش می‌شوند. اصلاً چه ایرادی دارد؟ بگذارید ما هم چند روزی کیف کنیم. فکر کنیم قرار است به شادترین، ثروتمندترین و مرفه‌ترین کشور دنیا تبدیل شویم. مثلاً قرار است هزینه‌های دندان‌پزشکی رایگان شود. قرار است حقوق کارگران و کارمندان بالاخره به میزان قابل توجهی اضافه شود. قرار است مسکنِ ارزان، همراه با خودروی باکیفیت و مقرون‌به‌صرفه به مردم داده شود.

لطفاً برای چند لحظه چشم‌های‌تان را ببندید و نگاه نکنید چه افرادی و در چه جایگاهی این حرف‌ها را می‌زنند. فقط به جملات گوش کنید و لذت ببرید. خودتان را در جهانِ ترسیم شده توسط کاندیداها تصور کنید. فکر کنید در یک جهان موازی قرار دارید که مسئول، اول عمل می‌کند و بعد حرف می‌زند. این حرف‌ها هم همه از قبل انجام شده‌اند! فکر کنید در هوای پاک پایتخت نفس عمیقی کشیده‌اید و عطر خوش زندگی در وجودتان جریان دارد. از خانه‌ای که به‌تازگی خریده‌اید خارج می‌شوید و به خیابان می‌رسید.

مسئولی را می‌بینید که مشغول دویدن دنبال اتوبوس بی‌آرتی است. خودروهای لوکس با شیشه‌های دودی هم مشغول رساندن کارمندان عادی به سر کار هستند! ناگهان خودروی مشکی متالیکی جلو پای‌تان ترمز می‌کند. در را باز می‌کنید، ولی خودرویی دیگر با بوق ممتد می‌خواهد به شما برسد! دعوا بین سوارکردن شماست، که یک‌هو چشمان‌تان باز می‌شود و متوجه می‌شوید در دنیای واقعی هستید. جایی که وعده‌ها را به‌جای‌گذاشتن سر طاقچه، باید بگذارید در کوزه!

نمایش بیشتر
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا